۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

فرهنگ زندان

آن‌چه می‌آید بخشی از اصطلاحات و لغاتی است که زندانیان کیفری عادی در طول ایام حبس میان خود بکار می‌برند و عادتاً غریبه‌ها و بخصوص مأموران زندان از فحوای حرفها بطور دقیق سردرنمی‌آورند.

دَمی - یک استکان چای
دستگاه - یک قوری چای

درْ چوبی - دادگاه مواد مخدر جنب زندان قصر
بالا - دادرسی ارتش
ساندویچ پدر - نان مخصوص زندان
خیطه - خبر کردن زندانی‌ها همدیگر را که مأمور یا پاسبانی بطرفشان در حرکت است
روانی - قرصی مخصوص اعصاب که برای معالجه بیماران معتاد مصرف می‌شود
مایه‌دار - زندانی که پول یا وضع مناسبی دارد
اولی، دومی، سومی - سؤالی با صدای بلند برای اینکه بدانند مستراح خالی است یا نه.
چراغ خانه - محل گرم کردن غذا یا چای
هشت - محوطه داخلی جلو زندان که اطاق رئیس زندان در آن قرار دارد
زیر هشت - ایستادن در محوطه داخلی جلو زندان
مجرد - زندان مجرد و تنها
غیرقانون - لایحه تشدید مجازات
حبس - مدتی که زندانی از نظر جزائی زندانی می‌شود 

جرم - مدتی که زندانی از نظر حقوقی باید زندانی شود
غیرقابلمه - غیرقانون، لایحه تشدید مجازات
کِتْ - قوری
دو و سه(۲و۳) - اوضاع خراب است (در محاوره یا اطلاع) مثلاً برای اینکه به‌همدیگر خبری از خرابی اوضاع بدهند می‌گویند دو و سه است
بند - سالنی که اطاق زندانی‌ها در آن قرار دارد
شربت‌خوری - دوره ترک اعتیاد در زندان
درمان - ساعت
قپان - کیف بغلی
شوت - آدم خل وضع
ملا - میله بلند برای شکستن قفل
بالاپائین - باز کردن کشوی در با ملا
قرصی - آدم معتاد به قرص و تریاک
گرفتن - کسی را مسخره کردن و دست‌انداختن
حَسَنه - (حسن است) کار خراب است (شبیه دو و سه یا خیطه)
آویز - از نظر خرج سربار کسی شدن
لجن‌بازی - کاری خلاف روش و اصول انجام دادن
روی دود سیگار ریم زدن - مشترکاً یک سیگار را کشیدن
صندوق بلدیه - کسی که ته سیگار نصیبش می‌شود
سوخته جوشانی - همجنس‌بازی
سوخته - مفعول
زیلوخوری - دوران بعد از ترک اعتیاد (اشتهای کاذب)
دوا - هروئین
سینی‌کشی - حمل غذای زندانی‌ها با سینی‌های بزرگ
بشکه‌کشی - حمل زباله‌دان با بشکه
خیکی - آدم بی‌عرضه و بی‌دست‌وپا
برزوگوزو - کسی که هیکل درشت دارد ولی معمولاً هنگام دعوا کتک می‌خورد
قالپاق - باسن، نشیمنگاه
لگد زدن به قالپاق - اردنگی
موتور عقب - سیگار فیلتردار
ژو - کلمهٔ مهمله به‌معنی »زکی«
ویژ - جوابی برای ژو
تکی - غذا برای یک نفر
جفتی - غذا برای دو نفر
جفتی بهداری - غذای خوب و مأکول
علف‌پلو - سبزی‌پلو
ساچمه‌پلو - عدس‌پلو
لنگه‌کفش‌پلو - پلو با گوشت (البته بی‌گوشت)
پلوی اکبرکش - لوبیاپلو
دُل - غذای دولتی
تو نوبت - منتظر نوبت برای کشیدن سیگار
آژدان خطرناک - مأمور ابلاغ احکام خطرناک به‌زندانی‌ها
لحاف - اسکناس صدتومانی
شِرْ - رختخواب
قره‌مایه - بی‌پول، ناچیز
کرایه یورقان - کسی که وسایل خواب ندارد
نخ ندادن - مدرک به کسی ندادن
یه‌لو - یارو، فلان کس
یه‌بیل - شخص مورد نظر
انباری - موادمخدری که در مقعد حمل شده است
پرچمدار - مأمور رسیدگی به‌انباری و مدفوع زندانی‌ها (از خود زندانی‌ها تعیین می‌شود)
سر سکو رفتن - کنترل زندانی که مشکوک به‌حمل مواد مخدر به طریق انباری است
سکوی افتخار - سکوی بلندی که زندانیان را روی آن می‌برند و مدفوعشان را کنترل می‌کنند
تیزی - چاقو، کارد، یا حلبی تیزی که به‌جای چاقو بکار رود
نازک - چاقو
اهلی - رشوه‌گیر
خوش‌نشین - شخصی که مرتباً زندانی شود
عاقبت‌بخیر - جاسوس
عمّه - جاسوس
قوچ - جاسوس
دکتر - دلال محبت
ابن زیاد - دکتر
کمک‌دنده - پزشکیار، کمک پزشک
باغ قیچی - همخوابگی (فلانی با فلانی باغ قیچی بود)
جلد - زندانی سنگین محکومیت
ابزار - قیچی
مُرده مال - کسی که طاقت زندان ندارد
علی میخی - آدم بی‌مصرف
شوربا - سست‌عنصر
کج‌بیل - بی‌بنه
نیمچه - خوشگل، بچه خوشگل
...رکار - حقه‌باز، کلک
چترباز - مفت‌خور
پشمک - تنبل، بی‌بخار
آشیخ - نزول‌خور
ب.پ - هر نوع قرص اعصاب یا خواب
کلم - شیره
تلخکی - تریاک
ترحلوا - تریاک
زردک - تریاک
تپه - پول
تلمبه - استمناء
خاکه رو خاکه - تصفیه حساب، کارسازی
سیم‌کش - پاانداز
دوال‌پا - همسر
بُز - معشوقه
ته‌دیگ بوگرفته - اشاره به کسی، بمنظور مخفی کردن خودش از چشم مأمورین
جاده صاف‌کن - مسهل
مجتهد - اعدامی
شازده - رئیس بند
علم‌دار عزرائیل - قاضی عسگر (غالباً فقط «علم‌دار» را بکار می‌برند)
تابین - محکوم به جنحه
حاج غیرتی - کسی که علیه رفیقش اعتراف کند
خوش‌سخن - درست مانند «حاج غیرتی» یعنی اعتراف‌کننده علیه دوست
قاسم‌آبادی - آدم مشکوک، بیگانه
آب‌دُزدک - کاسب گران‌فروش
دائی - پاسبان
آلو - پاسبان
خان‌دائی - افسر ارشد زندان
حیدر ابد - محکومی که بیشتر از ده سال باید در زندان بماند (حیدر ابد یک زندانی محکوم به‌حبس ابد بود که همیشه می‌خوابید و هر وقت که می‌پرسیدند چند سال دیگر باقی مانده می‌گفت «نوزده سال» و بالاخره پس از بیست‌وسه سال آزاد شد)
شلغم - امربر، پادو، آدمی که فقط کارهای ساده انجام می‌دهد
حُجّت - خنگ، نفهم
قلاب - جیره‌خور
سالار - جاهل، گردن‌کلفت
خولی - افسر نگهبان
بلبل - افسر نگهبان
ساچمه - زرنگ، زبل، تندوتیز
کلید - پاسبان مأمور در بندها
لامپا - پاسبان کشیک داخل زندان
هوشنگ‌خان - زندانی تر و تمیز، ژیگولو
انداز - پتو
قیفی - مأمور حق‌وحساب‌بگیر
زینب - کسی که خودش را باخته و طاقت زندان ندارد
تهیه‌کننده: ب - ع

0 نظرات: