درباره سایت

آرشیو چپ سایتی است که سعی دارد بدون اینکه به سمت گرایشی حرکت کند تمام منابع و بزرگان و نظریه های تاریخ چپ را از سایت های مختلف جمع آوری کرده و تحت یک مجموعه دسته بندی شده ارائه دهد

e

اهداف : سایت آرشیو چپ با هدف ابتدا با هدف آموزش و در اختیار گذاشتن منتخب و چکیده ی آثار چپ سعی در گشترش این مجموعه به سایت های طیف چپ خواهد داشت .

MANIFEST

۱۶۲ سال از صدور مانيفست مى گذرد. طى اين زمان دراز، هزاران چاپ به زبان هاى مختلف از آن منتشر شده است. چنين به نظر مى رسد كه اين متن با كليهء زمان ها همراه بوده، كنار گذاشته نشده، به تاريخ سپرده نشده و همواره الهام بخش نسل هاى پياپى بوده است. و اين در حالى ست كه مى دانيم مانيفست در ميانهء قرن نوزدهم نوشته شده و نقطهء عزيمتش وضعيت سرمايه دارى نوپاى آن روزها ست و نيز اينكه سرمايه دارى ابتدا در چارچوب ملى شكل گرفته و سپس به شيوهء توليد جهانى...

شعر و موسیقی اعتراض

آرشیو موسیقی چپ جمعه۱۸مهٔ فریدون مشیری :اشکی در گذگاه تاریخ اشکی در گذرگاه تاریخ از همان روزی که دست حضرتِ «قابیل» گشت آلوده به خون حضرتِ «هابیل» از همان روزی که فرزندانِ «آدم» صدر پیغام‌آورانِ حضرتِ باریتعالی زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود. از همان روزی که «یوسف» را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون «دیوار چین» را ساختند آدمیت مرده بود.

قسمت تاریخ چپ ایران

تیرباران بر روی تپه های اوین در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده می‌شود و در شبانگاه۲۹ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپه‌های اوین توسط مأمورین ساواک و شکنجه‌گران زندان اوین تیرباران می‌گردد. شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند.

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه






ترکیه- کردستان
در بخش اول گزارش مبسوطی توسط « هایکو بوگاج» از موقعیت سیاسی ترکیه و نیز کودتا و گسترش زندان های سیاسی و شرایط غیر انسانی زندانهای ترکیه به تصویر کشیده می شود. در همین رابطه به مبارزات زندانیان سیاسی در زندانهای ترکیه که علیه گسترش زندان های انفرادی صورت گرفت، گزارشات با ارزش و مستندی ارائه می گردد.
باسک  
مطلب « زندانیان سیاسی باسک، کلید راه صلح» شرایط سیاسی کشور باسک که توسط اسپانیا به اشغال در آمده است را مورد مطالعه قرار داده و گزارش دقیقی از وضعیت زندانیان سیاسی در این کشور ارائه داده است. این گزارش به نوبه خود اولین و دقیق ترین گزارشی است که به زبان آلمانی از شرایط غیر انسانی زندانیان سیاسی باسک در زندانهای اسپانیا پرده برمی دارد. با مطالعه این بخش از کتاب که توسط «رالف اشترک» به تحریر در آمده است، انسان به بطن روابط غیر انسانی در جامعه ی به اصطلاح دموکراتیک یک کشور اروپایی به نام اسپانیا پی خواهد برد که نهاد های سیاسی و دستگاه سرکوب، زندان ها، پلیس و دیگر ابزارهای سرکوب و آدمکشی اش را از فرانکو و ژنرال هایش به عاریت گرفته و با تغییر چهره در عرصه جهانی، خود را شاه نشین دموکرات جلوه می دهد. در حالی که ملت های مختلفی، که مهمترین آن ها باسک ها باشند، تحت شدیدترین قوانینی شوونیستی مورد آزار و اذیت قرار می گیرند.
(مقاله ای که در زیر مشاهده می کنید، خلاصه ی ترجمه شده از این مطلب است که توسی ناهید جعفری به فارسی برگردانده شد)
ایران
در ادامه این کتاب طی گزارشات و مقالاتی که توسط همایون ایوانی، مژده ارسی، هستی مژده ای و سیاوش محمودی به رشته تحریر در آمده است، شرایط سیاسی ایران و زندانهای جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار می گیرند. به ویژه در ارتباط با زندان زنان و کودکان، پرده از جنایاتی برداشته شد که علی رغم طرح بودن فشار زنان توسط حکومت اسلامی ایران در افکار عمومی جامعه آلمان، برای خوانندگان آلمانی کاملا غیر مترقبه و شٌک بر انگیز است.
کتاب تندر اولین پروژه کار گروهی است که مسئله زندان و زندانیان سیاسی را در سطح بین المللی ارزیابی می کند و سعی دارد با ایجاد ارتباط و همکاری با بسیاری از زندانیان سیاسی سابق، تعقیب شدگان سیاسی از تمامی کشورها و نیز با جلب همکاری تمامی افرادی که در این زمینه کار می کند، ابعاد جنایات رژیم های ضد بشری را برای جهانیان افشاء کرده و در جهت آزادی های سیاسی و به ویژه آزادی زندانیان سیاسی گام بردارد.
باسک
 ناهيد جعفرپور
اگر اين جمله درست باشد که قوي بودن يک جنبش با زندانيان سياسي اش در رابطه است، آنگاه خواهيم فهميد که جنبش آزادي بخش باسک جنبشي بسيار قدرتمند است. برخي اوقات کافي است که تنها سري به سرزمين باسک بزنيم تا به مفهوم اين جمله بيشتر پي ببريم. خانواده ها روز هاي جمعه در شهر ها و روستاها، عکس هاي افراد زنداني خانواده خود را در محلات و خيابانها مي گردانند تاآنها هرگز فراموش نگردند. هنوز در بسياري از کافه ها عکس زندانيان سياسي بر ديوار ها آويزانند و برخا بر روي پنجره ها اعلاميه هاي کوچکي با تصوير سرزمين باسک که زير آن نوشته شده است: " آزادي زندانيان سياسي باسک" چسبانده شده است. شعاري که در تظاهرات هاي 100 هزار نفري براي آزادي زندانيان سياسي باسک فرياد مي گردد.
زندانيان چه کساني هستند؟
زندانيان بسيار متنوع اند. زندانياني با زبان ،آداب ، دين، افکار، محل تولد، جنسيت، سن و سال و نوع مبارزه متفاوت.
تعداد زندانيان باسک بين 400 تا 500 نفر مي باشند که در سه ساله اخير به 700 نفر رسيده اند. حدود 75 زنداني در زندانهاي فرانسه و اسپانيا بسر مي برند . 33 نفر در 3 زندان باسک زندانيند که عموما محل بازداشتشان خارج از باسک و دستگيری اغلب آنها در فاصله ای حدود 700 کيلومتري دورتر از باسک بوده است. بجز اين زندانيان، در آرژانتين، انگلستان، هلند و حتي در مونيخ هم زندانيان سياسي باسکي در زندانها بسر مي برند. از اين تعداد 100 نفر زن و بقيه را مردان تشکيل می دهند . زندانيان در زندانها خود را سازماندهي کرده و در روند مبارزه جنبش آزاديبخش باسک شرکت دارند. زندان ها بيانگر واقعيت هائي است که در سرزمين باسک مي گذرد. حتي در زمان فرانکو هم اين همه زنداني سياسي باسکي در زندانها وجود نداشت. با وجود اينکه آن زمان تعداد زندانيان بسيار زياد بود اما درصد زندانيان سياسي باسکي تا اين حد نبود. بسياري از زندانيان به اتهام هواداري و يا عضويت در جنبش آزادي بخش باسک دستگير گرديده اند و برخا سالهاست که در زندان هاي موقت براي تعيين تکليف بسر مي برند. در واقع تنها بخشي از اين زندانيان در مبارزات مستقيم و تشکيلاتی جنبش آزاديبخش بطور فعال شرکت داشته اند زيرا که اين جنبش بطور مخفيانه و زير زميني فعاليت مي نمايد و نمي توان مشخص نمود که فعاليت اعضا و هواداران در چه سطح قرار دارد. در حدود 100 نفر از زندانيان جواناني بودند که در مبارزات خياباني دستگير شده  و يا براي بخشي از عمليات ايذايي مانند پرتاب سنگ و يا پرتاب کوکتول مولوتف به بانکها و ساختمان احزاب و يامراکز پليس از جانب حکومت مجرم شناخته شده اند. اين تعداد بسيار زياد زندانيان جوان ازماه مارس سال 2000 دوران محکوميت خود را می گذرانند. اين جوانان بعنوان فعالين جنبش ، گروه هاي غير قانوني را با نام هاي ( زگي) به مفهوم ادامه دادن و (هاي کا ) به مفهوم خيزش سازمان داده بودند . هم چنين رهبران سازمان هاي ضد فشار ( Gestoras pro Annistia ) تقريبا از اواخر سال 2001 در زندان بسر ميبردند. تعداد بيشماري از اعضا و ادامه دهندگان راه (Askatasuna ) هم دستگير و راهي زندانها شده اند.  23 نفر از اعضاي رهبري حزب ( Herri Batasuna ) به مفهوم اتحادخلق هم در حدود 20 ماه است که به  زندانيان اضافه شده اند  و بالاخره بعد از 20 ماه زندان، دادگاه با گرفتن مبلغ بسيار بالائي پول، 23 نفر از طرفداران (Mahaikidos ) را در سال 1999 آزاد نمود. جرم اين زندانيان اين بود که در زمان انتخابات نوار هاي ويدئويي را پخش نموده بودند که در اين نوار ها بديل هاي دمکراتيکي براي چگونگي روند صلح به دولت اسپانيا پيشنهاد شده بود و از جنبش آزادي بخش باسک حمايت شده بود. جنبش آزادي بخش هيچگاه اعلام ننمود که اين ويدئو هادر ارتباط با آنان بوده اند. در آپريل سال 2002 با دستگيري 10 نفر از اعضاي Batasuna ماموران اين کسری زندانيان را که تعدايشان آزادشده بودند را  از بين بردند. يکي اززندانيان حدود 20 ماه بدون دليل و تنها به جرم عضو هيئت رئيسه باتاسونا دستگير شده بود . همچنين در همان سال شهردار منطقه اونداروآ و اعضاي ديگر باتاسونا به جرم دعوت مردم به راي دادن به شوراي عمومي باسک ها مجددا دستگير گشتند. در ميان زندانيان سه روزنامه نگار هم قرار داشتند. البته هفت نفر از همکاران آنان قبلا دستگير و حال آزاد گشته بودند اما اين سه نفر همچنان در زندان بسر مي بردند. البته بعد از ماه ها محاکمه بالاخره هم معلوم نشد آنها با چه جرمي پشت ميله هاي زندان قرار دارند. بخصوص اينکه وکلاي مدافع آنان هيچ گونه دسترسي به پرونده و چگونگي محکوميت آنان نداشتند. يکي از اين خبرنگاران بنام خبير آلگريا براي سومين بار بود که دستگير و به 5 سال زندان محکوم گشته بود. در سال 1998 در زمان بستن غير قانوني روزنامه ( Ekin ) به مفهوم آکسيون ، دو نفر از رهبران اين روزنامه هم دستگير گرديدند که که بعد از مدتها آزاد شدندد. در ضمن در ميان زندانيان سياسي باسکي پترا الزه از فرانکفورت هم زنداني بود . وي در سال 1997 به همراه دوستش و يکي از اعضاي جنبش آزاديبخش باسک در بخش فرانسوي سرزمين باسک دستگير گشته بود و با وجود اينکه که هردو گفته بودند که تنها رابطه هاي شخصي با يکديگر دارند اما به جرم همکاري و پشتيباني از اين جنبش در حدود 30 ماه در زندان فرانسه بسر بردند. سپس دولت اسپانيا اعلام نمود که بر عليه آنان 19 فقره اتهام مبنی برشرکت در قتل ها اثبات گشته است و خواهان استرداد آنان به اسپانيا گشت و با وجود اينکه آنان 17 ماه در حبس موقت زندان فرانسه بسر مي بردند اما بعد از تحويل به دولت اسپانيا از سوي دادستاني اسپانيا اين جرائم پس گرفته شد و الزه با گذراندن اين مدت زنداني در فرانسه مي بايست آزاد مي گرديد ولي دولت اسپانيا بعد از گذشتن ماه ها و دو پروسه دادگاه، سال ها طول کشيد تا وي را آزاد کند. همچنين گابريل اميله کانسه 47 ساله برليني از مارس 2002 طبق يک قرار بين المللي از جانب اسپانيا در مرز سوئيس دستگير و با وجود اعتراض کميته ضد شکنجه دفاع از زندانيان سياسي و هم چنين کميسيون حقوق بشر ، به دولت اسپانيا تحويل داده شد. جرم وي تهيه آپارتماني بود که در سال 1994 براي يکي از رهبران جنبش آزاديبخش کرايه کرده بود. دولت اعلام نموده بود که در اين آپارتمان اسلحه و مهمات کشف شده بود. در سال 1995 دوست الزه بنام بنيامين راموس دستگير و سپس به اسپانيا تحويل داده شد.  وي مدتها تحت سخت ترين شکنجه ها قرار داشت. يکي از اعضاي گروه موزيک ( کوپ) هم جزء زندانيان بود که به جرم دادن اطلاعات به جنبش آزاديبخش در باره سازمان نئو نازيستي که در تمام اروپا شبکه دارد زنداني شده بود. از مونيخ پايکو الکوره دستگير و به اسپانيا تحويل داده شد. جرم وي شرکت در عمليات تروريستي ارتش آزاديبخش باسک بود. در سال 2003 وي با وجود اعتراضات فراوان به دولت اسپانيا تحويل داده شد. هم اکنون بيش از 1000 زنداني به جمعيت زندانيان سياسي باسک تعلق دارندکه منتظر آزادي خويش مي باشند. بسياري از زندانيان آزاد شده اجازه ترک اسپانيا را ندارند و ميبايست مرتبا خود را به ماموران معرفي نمايند. هم چنين در حال حاضر 2000 تبعيدي در ميان جمعيت زندانيان بسر مي برند که منتظر برگرداندن خود به سرزمين باسک مي باشند. 50 نفر از زندانيان متعلق به سازمان ضد فاشيستي اول اکتبر مي باشند . اعضاي حزب کمونيست اسپانيا خود جمعيت زنداني جداگانه اي دارند.
قانون ضد تروريستي و زندان انفرادي در سال 1977نه تنهاعفو عمومي در زندان اجرا نگرديد بلکه شرايط زندانيان قديمي و زندانيان جديد بدتر هم شد.
اکثريت مردم اسپانيا اميد داشتند که تحولات دمکراتيکي در کشور انجام پذيرد. بدين طريق زندانيان جديد قرباني موقعيت غير قابل توضيح اضطراري زندان ها گشتند . اقدامات و متد هاي ضد تروريستي که دولت دمکراتيک اسپانيا از دولت آلمان به ارمغان گرفته بود باعث گرديد که  در کنار شکنجه هاي معمولي ، شکنجه هائي چون " شکنجه سفيد" هم بکار گرفته شود و سلول هاي دائمي انفرادي کوچک " کشوي سمنتي" اسمي که رئيس زندان براي اين سلول هاي انفرادي انتخاب نموده بود ، پر از زنداني شوند.  توسط دستگاه هاي الکترونيکي تمامي زندان مورد کنترل قرار گرفت و ماموران امنيتي مرتبا کوچکترين رفتار و اعتراض زندانيان را در کنترل خويش داشتند. اينکه درموقعيت وحشتناک زندان هيچگونه تغييري نکرده بود را بعدا در سال 1978 زماني که آگوستين روئداي آنارشيست در زندان زير شکنجه کشته شد نشان داد.گزارشي از سازمان عفو بين الملل چنين حکايت مي کند که در سال 1980 شکنجه هاي وحشتناک سيستماتيک در زندانهاي اسپانيا بيداد مي کرده است. از دمکراسي در اسپانيا خبري نبود . ازوعده هاي پاکسازي پليس و انحلال سازمان امنيت و سازمانهاي مخصوص ديگر و ارتش و .... ديگر نه خبري بود و نه سخني. شرم آور بود که حزب سوسياليست کارگران و ديگر احزاب به قانون ضد تروريستي راي مثبت داده بودند. تنها حزب ناسيوناليست باسک  و سازمان چپ فرانسيسکو لتامندياي باسک اين قانون را تحريم نموده بودند. سازمان عفو بين الملل در گزارش خود مي نويسد که چنين قانونی اجازه می داد که زنداني قبل از اينکه دادگاهي براي محکوميت يا آزادي داشته باشد در حبس نگه داشته شود و نسبت به تجربه ای که عفو بين الملل در کشورهاي ديگر با آن روبرو بوده اين زمان براي آزار و اذيت زنداني کافي است. وجود زندان انفرادي و ممنوعيت تماس با ديگران شرايط زندان را براي زنداني سخت تر کرده است. هر بلائي که سر زنداني بياورند نه خانواده اش و نه وکيل زنداني به هيچ وجه خبردار نخواهند شد. دادگاه مادريد هم به علت دوري راه هيچگونه محافظتي در مقابل سوءاستفاده ها و آزار واذيت پليس يا ماموران شخصي زندان نسبت به زنداني نخواهد داشت. طبق گزارش عفو بين الملل تنها در فاصله 23 تا 28 اکتبر 1979 که آنها در زندانها حضور داشته اند 14 نفر به  سختی شکنجه شده اند. شوک الکتريکي،اشکال خفه کردن ،مثل استفاده از کيسه پلاستيک وکشيدن آن بر سر زنداني و يا فرو بردن در وان پر آب حمام ،ضربات شلاق،فرو بردن خلال دندان به زير ناخن هاي زنداني،استفاده اجباري از مواد مخدر و تمامي انواع شکنجه هائي که در زمان ديکتاتوري فرانکو بکار ميرفت در اينجا هم بکار برده ميشوند. از همه مهمتر اينکه از جانب دستگير شدگان هيچگونه مدرک و سندي براي اين شکنجه هاي پليس وجود نداشت. با وجود اينکه زندانيان موارد شکنجه خود را گزارش مي دادند و برای نمونه  در 5 مورد با مشخصات کامل از شکنجه های اعمال شده نام برده شد اما در روند دادگاه درست مانند زمان فرانکو در نبود مدرک و شاهد شکايت زندانيان به جائي نرسيد و پرونده بسته شد. جوزخ لانگ تخمين مي زند که تنها در 6 سال اول بعد از مرگ فرانکو در حدود 1000 نفر در زندانها شکنجه شده اند . بقيه دستگير شدگان ديگر هم دچار اذيت و آزار ماموران قرار گرفته اند. تمامي اين اذيت و آزار و شکنجه هاي سخت زندانيان براي حزب سوسياليست کارگران و .... کافی نبودند تا بر عليه قانون ضد ترور اعتراض نمايند. چپي هاي درون پارلمان هم اظهار اميدواري مي نمودند که اين شکنجه ها که آنان از آن بعنوان مواردی انگشت شمار از آن نام مي بردند بزودي تغيير نمايد. چنين برخوردهايي يک نوع بي اعتمادي از جانب باسکي ها در مقابل کمونيست هاي اسپانيائي و حزب سوسياليست کارگران به وجود آورده است.
عواقب تصويب قانون اساسي اسپانيابراي زندانيان سياسي باسکي
تصويب قانون اساسي اسپانيا در سال 1978 براي زندانيان سياسي باسکي عواقب مستقيمي را با خود به همراه آورد.تنها سه هفته بعد از تصويب قانون اساسي در تاريخ 27 دسامبر فاز جديدی براي آنان شروع گشت. در اين شب در هاي زندان باز شد وزندانيان  در زير ضربات کتک زندانبانان به طرف وسائل نقليه برده شدند. اولين فاز در ارتباط با  پخش و پلا کردن زندانيان شروع گرديد.  بجاي آن که  زندانيان را آزاد نمايند  به زندان جديدي در سوريا در حدود 250 تا 300 کيلومتري سرزمين باسک منتقل شدند . خانواده زندانيان بعد از اولين ديدار از زندانيان کاملا شوکه و ناراحت بودند. در گزارشي از آن زمان آمده که:
 " زندانيان در 6 بند مختلف و کاملا از يکديگر جدا هستند. زنداني ها در ابتدا 22 ساعت در قرنطينه مطلق بسر برده بودند . در ماه تنها اجازه دريافت سه نامه وجود دارد . ملاقات زندانيان با خانواده هايشان کنترل و قابل شنود می باشد . زندانيان مرتبا تفتيش بدني مي گردند. ملاقات با خانواده زندانيان در حضور ماموران انجام مي پذيرد. وکيل آلوارو رايزآبل گزارش مي دهد که :" ماموران زندان را با نيروهاي پليس عوض نموده اند  و آنها کساني هستند که زندان را تبديل به زندان رژيمي نظامي نموده اند. آنها با خود اسلحه کمري و باطوم هاي الکترونيکي به طول يک و نيم متر حمل می نمايند . اسپري بي هوشي که با يک فشار آن زنداني در جا بي حس مي گرددمرتبا مورد استفاده ماموران قرارمی گيرد. در زندان جديد مجازات ها دو برابر گشته است .به خانواده ها فشار مالي و روحي براي رفت و آمد وارد مي گردد. موارد امنيتي براي عدم فرار از زندان کاملا بر قرار است. شوراي باسکي ها در پارلمان به دولت اعتراض مي نمايد که اين غير قانوني است که زندانيان را اين همه دور از اوسکاديس برده اند. اين اعتراض ها بعدا باعث شد که زندانيان سياسی را  در سراسر اسپانيا پخش کنند. زندانيان سريعا در زندان جديد خود را سازماندهي نموده ودست به  اعتصاب غذا و انواع اشکال مبارزه برای احقاق حقوقشان زدند . در ژانويه سال 1979 اعتصاب غذائي شروع گرديد که در نتيجه آن يکي از زندانيان که در حال مرگ بود به بيمارستان منتقل گرديد. در همان روز 29 زنداني رگ هاي خود را زدند که در نتيجه اين کار اعتصاب غذا با موفقيت انجام و پليس از درون بند  بيرون رفته و تنها زندانيان را از خارج از بند تحت کنترل داشتند. 
ترکيه
در 19 دسامبر سال 2000 در ساعت 4 در حدود 8500 سرباز تا دندان مسلح و ژاندارم به اضافه نيروهاي امنيتي مسلح با نام " عمليات برگشت به زندگي" به 20 زندان ترکيه حمله ور گرديدند.در اين زمان در حدود 1500 زنداني در 48 زندان ترکيه در اعتصاب غذا بسر مي بردند. 300 نفر از اين زندانيان در اعتصاب غذاي خشک که بنام اعتصاب غذاي مرگ معروف است، بسر مي بردند. روز قبل از اين حمله خبرنگاران بيرون زندان تجمع نموده بودند. در بيمارستانها تخت هائي خالي گذاشته شده بود. نيمه هاي شب خط هاي تلفن موبايل «تورک سل» و «تيل سيم» را از کار انداحتند.«حکمت سامير» گزارش مي دهد زماني که قتل عام در حال جريان بود گفته شده بود که: " اين حمله براي نجات جان انسان هاست. دولت آغوش محبت آميز خود را گشوده است. نجات جان مردم مهمترين ارزش است". " دستان پر محبت" دولت ترکيه مسلح بودند با سلاح هاي گرم و دستگاه هاي روشنائي شب، شعله پرتاب کن، تانک،هلی کوپتر، ،بولدوزر ،چکش و بيل و دريل و در حدود 20000 گاز اشک آور و گاز اعصاب و گاز فلفل و بمب دود افکن به زندانها پرتاب گرديد. تنها در يکی از زندان ها به نام «چاناک کاله» که بيش از 5000 زنداني وجود داشت  28 نفر از آنان کشته شدند. در زندانهاي ديگر چون عمرانيه و ... صدها زنداني سخت مجروح شده و به بيمارستانها منتقل گشتند. 34 نفر از زندانيان تا به امروز مفقود الاثر می باشند. اين قتل عام از مدتها پيش طرح ريزي شده بود. در 15 دسامبر وزارت کشور و خارجه ترکيه به همراه اداره پليس و ژاندارمري و سازمان امنيت کميته اي را بنام " مرکز رهبري بحران زندانها" تشکيل دادند. در حدود يکسال در حدود 191 افسر و 432 استوار و 392 سرباز حرفه اي و 7080 سرباز وظيفه براي اين حمله آموزش ديدند. وزير داخله «سادتين تانتان» توضيح داده :" که نيروي مخصوص که در اين عمليات شرکت داشتند در حدود يکسال دوره ديده اند. آنها آموزش های لازم برای چگونگی حمله به زندان را فراگرفته بودند. آنها می دانستند که چگونه به زندان حمله کنند و با زندانيان چه بکنند و چگونه زنداني را جابجا نمايند و .... ". افکار عمومي در باره اين فاجعه مطلع گرديد. روزنامه ها گزارش دادند که در زندانها شورش شده است و مهار از دست مسئولين بيرون رفته است و بايد زندانيان را از دست تروريست ها نجات داد. 14 دسامبر طبق حکم دادگاه انتشار اخبار اعتصاب غذا در زندانها در رسانه ها ممنوع گرديد. به اين دليل ساده که با درز چنين خبرهايي در مطبوعات  مردم گول خواهند خورد و سازمانهاي تروريستي استفاده خواهند نمود.اما روز نامه ها و خبرنگاران دفاتر وکلا و سازمانهاي حقوق بشر اين فاجعه را فاش نمودند.  عکس های زيادی گرفته شد. درتوضيح يکي از عکس ها نوشته شده بود که آنان 6 نفر را زنده زنده سوزاندند.  شش زن زندانی با سوختگي شديد به بيمارستان منتقل گشتند. دولت ادعا داشت که اين زنان خودشان خود را آتش زده اند. يکي از مسئولين پزشکی دراي رابطه اعلام داشته بود که طبق شواهد آتش از بمب هاي آتش زائي به بدن زندانيان شعله کشيده است . بمب هايي نيروهاي ضربتي به درون سلول ها انداخته اند و دروغ ديگر اين بود که ادعا شده است دستور آتش گرفتن زندانيان را خود زندانيان توسط مبايل گرفته اند. اما طبق نظر زندانيان و تحقيقات بعدي هيچ مبايلي در زندان ها پيدا نشد. در گزارشات پليس آمده است که در زندانها در 20 دسامبر 2000 دو سرباز که تلاش داشتند زندانيان زن را که خودسوزي کرده بودند نجات دهندو با آتش اسلحه زندانيان به شهادت رسيدند. در بيمارستان تشخيص داده شد که دو سرباز توسط تير ژسه به مغزشان مرده اند و اين ژسه ها را فقط ارتشيان دارند. بعد از اين شبيخون صدها زنداني به زندانهاي انفرادي "اف تيپ " ( جعبه هاي آهني است که دولت ترکيه از آلمان سفارش داده و براي يکنفر جا دارد و از لحاظ رواني زنداني را ديوانه مي کند) در زندانهاي ادرينه و کانديرا و سينجان و آنکارا منتقل گشتند. زندانيان در زماني که جابه جا ميشدند شديدا شکنجه شده بودند.در ابتدا گفته شد زندانهاي انفرادي اف تيپ پر هستند و ظرفيتشان تکميل است اما 5 روز بعد که زندانيان حسابي شکنجه شده بودند اعلام شد که جا در اف تيپ ها خالي است و زندانيان را به اين ايزولاسيون سلول ها منتقل نمودند. وزير داخله ترکيه در تاريخ 22 دسامبر 2000 که سازمان ها هواداران خود را آتش زدند و با تير کشته و مجروح نمودند. در حاليکه پزشکان اعلام نمودند که زخم جاي تير زندانيان کشته شده قبل و بعد از کشته شدنشان در اثر حمله به آنان بوده است. در برخي از زندانيان بعد از دستگيري در اثر مقاومت با تير کشته شده اند که در بيمارستان مشخص شده بود. در حدود 167 زنداني که 31 نفرشان زن بودند در دادگاه ها محکوم شدند که در زندان شورش کرده اند. برخي از آنها در اثر اعتصاب غذا آنقدر ضعيف بودند که در جلسات محاکمه نتوانستند شرکت نمايند.


بخشی از سخنرانی اسکار لافونتن* در کنگره مارکس ۲۱

بخشی از سخنرانی اسکار لافونتن* در کنگره مارکس ۲۱

از پنجشنبه دوم تا یکشنبه پنجم ماه ژوئن کنگره ” مارکسیسم ” در برلین پایتخت آلمان برپا شد. موضوع کنگره این بود: “پرسش در باره نظام ـ برنامه چپ ها چه باید باشد؟” در آغاز کنگره اسکار لافونتن رهبر سابق حزب چپ و رهبر امروز فراکسیون حزب چپ در مجلس ایالتی زارلاند (آلمان) سخنان مهمی ایراد کرد که من برجسته ترین بخش های آن را برایتان ترجمه کرده ام.




دوستان عزیز، رفقای گرامی!


صمیمانه از دعوتی که از من کردید سپاسگزارم. البته به مخالفان نیز خیر مقدم می گویم ـ می دانم که چند نفر از آنها اینجا، کمین کرده اند و منتظرند تا بتوانند دوباره اتهامی را به ما بچسبانند. بویژه به خانم ها و آقایان عضو سازمان حفظ قانون اساسی ( سازمان امنیت.م) سلام می کنم، مگر ممکن است جلسه ای نظیر این بدون حضور آنها برپا گردد؟ آنها هم مطمئنا آمده اند تا ببینند آیا کسی باز در فکر ترویج کمونیسم یا ضدیت با سامی گری (اسرائیل و یهودیت.م) و هواداری از تروتسکیزم هست؟
حال که من این سه واژه تحریک آمیز را، که دائم علیه ما بکار گرفته می شود، مطرح کردم، میل دارم نخست چند کلامی در ارتباط با کمونیسم بگویم. این بحث در هیچ جا باندازه المان بر مدار کوته بینی نمی گردد. من این سخن را بعنوان کسی می گویم که در مرز فرانسه زندگی می کند و میداند در فرانسه بحث در بارۀ کمونیسم چگونه است. در آنجا کمونیسم در ارتباط با جنبش مقاومت (ضد فاشیسم) مطرح می گردد. با ابعادی بکلی متفاوت و در نتیجه با کیفتی دیگر. من سفرهای زیادی به اسپانیا کرده ام، در آنجا بحث در باره کمونیسم با جنگ داخلی اسپانیا ارتباط پیدا می کند، در آنجا هیچ کس به این فکرنمی افتد که از آن حرف ها که ما در باره کمونیسم می زنیم، بزند. یا در ایتالیا، در آنجا کمونیسم در پیوند با پارتیزانها( مقاومت مسلحانه علیه فاشیزم) مطرح می گردد.

تحریف تاریخ


و اینجا، در آلمان، صحبت محدود می شود به دیوار میان دو برلین و سیم های خاردار، استالین و مائو، والسلام. یکی از دلائل این نگرش این است که توانستند در غرب آلمان مقاومت کمونیستی (در برابر فاشیسم.م) را به چاه فراموشی بیاندازند. این کار را البته با نقشه و برنامه کردند تا مردان و زنانی که بدلیل مقاومت علیه فاشیسم به اردوگاه ها فرستاده شدند فراموش شوند.(…)

به ما، در دبستان می آموزند که: جنبش مقاومت در آلمان عبارت بود از مقاومت مردان بیستم ژوئیه (که قصد ترور هیتلر را داشتند.م). اینطور نیست، جنبش مقاومت در آلمان، در درجه اول مقاومت زنان و مردان کارگر بود، آنها بودند که در برابر فاشیسم مقاومت کردند. آنچه در دبستان به ما، بعنوان جوانان آلمانی آموختند، تحریف تاریخ است.

در بارۀ ضدیت با سامی گری( یهودیت) فقط میل دارم بر یک واقعیت انگشت بگذارم ـ واضح است که در میان مردم یک ضدیت سرپوشیده با یهودیت وجود دارد. کسی که فکر دیگری بکند، اشتباه می کند. این ضدیت همیشه وجود داشته است. در میان چپ ها هم هست و به همین دلیل هم باید هشیار باشیم. اما کسی که با تاریخ چپ آشنا باشد می داند که در آن ضدیت با یهود جائی ندارد. احمقانه ترین کاری که میتوان کرد چسباندن (این اتهام) به حنبش چپ است. میل دارم روی یک نکته انگشت بگذارم: وقاحت بی مانند این است که حزبی (منظور حزب دموکرات مسیحی آلمان است.م) که” گلوبکه”(مفسر قوانین نژادی در حکومت نازیها و تئوریسین فلسفه نژادی.م) و ” فیلبینگر “( قاضی دادگستری در نظام نازیها که بعد از جنگ، در آلمان فدرال از 1966 تا 1978 نخست وزیر ایالت بادن ورتمبرگ و از 1971 تا 1979 رهبر حزب دموکرات مسیحی در همین ایالت و از 1973 تا 1979معاون حزب درسراسر آلمان بود.. ویکی پدیا. م)( حزبی که اینها) اعضای آن بوده اند، حالا، مسیر اتهام را بر عکس کند و با انگشت اتهام چپ را نشان می دهد.

این حکم در باره حزب ” یورگن موله مان” و “اریش منده” ( هر دو اعضای حزب دموکرات آزاد آلمان) و هر حزب دیگر نیز صادق است. بنا بر این اگر احزابی باید گذشته خود را تصحیح کنند، آن احزابی هستند که بعد از جنگ جهانی دوم محل تجمع انبوهی از نازیها بودند. خوشبختانه امروز برخی از فراکسیونهای احزاب ایالتی به پژوهش و بررسی این امر مشغولند که چه تعداد از اعضای حزب نازی بعد از جنگ بعنوان نماینده در فراکسیونهای احزاب ایالتی صاحب کرسی شدند.

آ یا گابریل( رهبر کنونی حزب سوسیال دموکرات) یک تروتسکیست پنهان کار است؟
کار دست من دادید. حالا رسیدیم به تروتسکیست ها و باز باید به این ها بپردازم. مسئله بزرگ این ” ایسم” هاست، که هیچ کس حاضر نیست بگوید از آن چه می فهمد و منظورش چیست. تروتسکیسم را در درجه اول ارتباط می دهند با “اِنتِریسم” و منظورشان این است که گروهی وارد حزبی می شوند تا در آنجا صاحب نفوذ گردند و بنحوی در برنامه و سیاست این حزب اعمال نفوذ کنند. خود من هم که به عضویت احزاب در آمدم همین هدف را داشتم، بنا بر این می شود گفت که من هم مظنون به پیروی از تروتسکی هستم. بعد بیاد “زیگمار گابریل” رهبر محترم حزب سوسیال دموکرات افتادم که اخیرا از اصلاح طلبان حزب چپ ( حزبی که سخنران از رهبران آنست.م) دعوت کرد که برای انجام ” انتریسم” به حزب او، حزب سوسیال دموکرات، بپیوندند. به این ترتیب او هم بنحوی تروتسکیست پنهان کار است. این را هم اضافه کنم تا مطلب کامل شود: از آنجا که سازمان امنیت فقط در حزب ” ناسیونال دموکرات آلمان ” ( حزب راستگرایان افراطی ـ نزدیک به نازیها.م) نفوذ نکرده و تلاش می کند تا در حزب چپ نیز راه پیدا کند، پس خود این گروه هم تروتسکیست است.

نکته بعدی که در برنامه قرار دارد انقلاب مستمر است، که آن نیز مرا با مشکل روربرو کرده، چون من تازه می فهمم که در کشورهای عربی چه خبر است. همه احزاب، از صدر تا ذیل، از این انقلاب حمایت می کنند، مثلا ” گیدو وستر وله” ( وزیر خارجه کنونی آلمان و عضو حزب دموکرات آزاد که در بالا هم به آن اشاره شد.م) که دائم آن طرفهاست. پس او هم می تواند تروتسکیست باشدـ و این مرا کاملا گیج کرد، چون نمی دانم با این ” آش در هم جوش ” چه باید بکنم.

بعد نوبت می رسد به ” سوسیالیسم از پائین ” (یعنی از بدنه حزب نه از رهبری.م )ولی این دیگر اصلا خطا نیست ، چون تنها چیزی که ما نمی خواهیم “سوسیالیسم از بالاست”. مخالفان ما به این نکته پی نبرده اند که ما واقعا خواستار سوسیالیسم دستوری نیستیم، فرقی هم نمی کند که دستور دهنده کیست.

با این همه، چون من الان مشغول بررسی انتریسم، تروتسکیسم، کمونیسم و سوسیالیسم هستم، میل دارم توصیه ای بکنم، و با این توصیه می رسم به برنامه. توصیه من این است که ما چپ ها لغات خارجی را ترجمه کنیم. چون وقتی که ما در بحث پیوسته لغات خارجی بکار می بریم، وقتی آنها را ترجمه نمی کنیم آماج حمله می شویم، ولی اگر ترجمه کردیم، آنوقت آنچه را که می خواهیم بگوئیم می گوئیم. مسئله بزرگ در بحث های آلمانی این است که در آنها لغت های خارجی زیاد بکار برده می شوند. و آنها که این لغت ها را بکار می برند چه آنها که نویسنده اند و چه آنها که سخنران هستند، از لحاظ فکری تنبلی می کنند و آنها را معنی نمی کنند.

من گفته ام که جنبش چپ ها یک جنبش دموکراتیک نوخواه است، می خواهم این نکته را عنوان قرار دهم. وقتی که این را می گوئیم باید بدانیم که معنی دموکراسی چیست. شما در جائی برنامه ای دیده اید که شرح داده باشد منظور از دموکراسی چیست؟ نگاهی به برنامه احزاب دیگر بیاندازید! من تا کنون در آن برنامه ها چنین تعریفی نیافته ام و به همین دلیل میل دارم معنی کلاسیک (یعنی معنی جا افتاده و برسمیت شناخته شده) آن را بیان کنم چون برنامه ما را جمع و جور می کند. منظور چپ ها از عنوان دموکراسی یک نظام اجتماعی است که در آن خواست های اکثریت مردم یک جامعه به کرسی می نشیند. درست است که این یک تعریف بسیار ساده است ولی پر ملاط است . چون نتیجه دموکراسی را مشخص می سازد نه شکل و شمایل آن را.

ما در آلمان عادت کرده ایم در تعریف دموکراسی به توصیف شکل و شمایل آن بپردازیم، یعنی این که ما در فلان تاریخ و فلان تاریخ در انتخابات شرکت می کنیم و از این حرف ها. نخیر، دموکراسی را باید درنتیجه اش دید. در جامعه ای که مزد واقعی سالهاست کاهش پیدا می کند، در جامعه ای که حقوق بازنشستگان سال به سال کمتر می شود و در آن خدمات اجتماعی سال به سال کاهش می یابد، طبق تعریفی که ما از دموکراسی کردیم ، در این جامعه دموکراسی حاکم نیست، چون دموکراسی را باید در حاصل آن ( برای مردم) دید نه در شکل و شمایلش.

لطفا یک ” ایسم ” دیگر
وقتی در باره تروریسم بحث می شد نیز همین بازی را علم کردند. این کاملا مسئله روز است. من در بحث های مجلس همیشه گفته ام:” باز هم یک ” اسم ” دیگر، خانم صدر اعظم شما که با تروریسم مبارزه می کنید، لطفا برای ما توضیح بدهید که این تروریسم چیست.” دو سال تمام ، من این سؤال را تکرار کردم ـ جواب ، بی جواب ـ چون دولت تعریفی نداشت، تا امروز هم ندارد. ولی یک کارمند دولت به پرسش پاسخ داد. چون متن قانون را نوشت : ” تروریسم یعنی بکار بردن غیر قانونی قدرت برای به کرسی نشاندن خواست های سیاسی”. این متن در مجلس خوانده شد و ما همه به آن رای دادیم. من گفتم ” بنا بر این ما حالا تصویب کردیم که: بوش و بـلـر و بسیاری دیگر تروریست هستند. این خیلی عالیست که شما به این بصیرت رسیدید.” هیچ کس برای اعتراض به این سخن از جای برنخاست، نه از حزب دموکرات مسیحی و نه از حزب دموکرات آزاد ـ هیچ کس عصبانی نشد، چون در این لحظه نمی توانستند در برابر قدرت واژه ها چیزی بگویند.

خب، حال نگاهی به برنامه چپ ها بیاندازیم، برنامه ای که باید ضد سرمایه داری باشد، این را باید یک بار دیگر ترجمه کنیم: ما تن به پذیرش آن نظام اقتصادی نمی دهیم، که شرط ثروت اندوزی در آن کار کشیدن از دیگران است. این یک توصیف درست از سرمایه داری است و ما معتقدیم که موضوع اساسی مورد بحث، در هر جامعه ای، باید مسئله اساسی در آن جامعه باشد و آن این است : چه چیز به چه کسی تعلق دارد و به چه دلیل؟

این پرسش را در برنامه دیگر احزاب پیدا نمی کنید. ولی باید به آن پاسخ داد، دست کم باید آنرا یک بار مطرح کرد. میتوان آنرا بر پایه نظریه اجتماعی لیبرال مطرح ساخت که خود به این نتیجه رسید که منشاء ثروت کار است. بعد کسی پیشنهاد کرد که بجای واژه ثروت ، واژه ” ثروت از کار خود” گذاشته شود. بنا بر این ما خواستار آن هستیم که افراد جامعه صاحب آن چیزی باشند که حاصل کار آنهاست. به عبارت دیگر جامعه ای که در آن بخش اندکی از حاصل کار افراد به آنها داده شود و بخش عمده آن به کسانی داده شود که اصلا دست به سیاه و سفید نزده اند، جامعه ای است خالی از عدالت. بنظر ما چپ ها در چنین جامعه ای، عدالت وجود ندارد و ما می خواهیم آنرا عوض کنیم.

و به این دلیل پرسش اساسی یا مرکزی آن هم نه فقط در برنامه ما، این است: اصلا دارائی یعنی چه؟ وقتی ما می گوئیم که دارائی از طریق کار بدست می آید، سنت کلاسیک (قدیمی و جا افتاده) لیبرال را مطرح می کنیم. ولی کار چیست؟ پاسخ به این پرسش نیز گوناگون است. و من فکر می کنم که ما در اینجا، درست در این کنگره، یک بار دیگر موظف به بازگشت به مباحثات اولیه در میان چپ ها، چپ های اروپائی هستیم.

بنظر مارکس، “کار” یعنی (متابولیسم) سوخت و ساز با طبیعت. مارکس در اثر بسیار معروف خود بنام انتقاد بر برنامه گوتا (Kritik des Gothaer Progamms) گوشزد کرده است که چپ ها نباید بگویند: همه دارائی ها حاصل کار هستند. و یادآور می شود که باید گفت: منشاء هر دارائی طبیعت است. به عبارت دیگر اگر مقوله کار بطور مستقل مطرح گردد و سوخت و ساز همیشگی آن با طبیعت کنار گذاشته شود به نتیجه ای نادرست می رسیم.

از این رو میل دارم به شما توصیه کنم به ” انتقاد از برنامه گوتا” بازگردیم. به برنامه ای بازگردیم که در آن، در آغاز جنبش کارگری اندیشه حفاظت از طبیعت یا بررسی دقیق طبیعت در درجه اول قرار داشت و با تعریفی که ما از کار داریم ضرورتا موضوع حفاظت از محیط زیست جایگاهی دیگر دارد، جایگاهی که با آنچه مثلا حزب سبزها می گوید فرق دارد. بنظر من ادعای سبزها در مورد حفظ محیط زیست توخالی است. از نظر من آنها حافظ محیط زیست نیستند. در این مورد فقط یک دلیل ارائه می دهم: کسی که می خواهد محیط را حفظ کند، در درجه اول باید بیاموزد که چطور زندگی انسان را حفظ کند. ولی کسی که از جنگی حمایت می کند که در آن بمب های خوشه ای آلوده به “اوران” بکار می رود هرگز نمی تواند حافظ محیط زیست باشد.

یونگه ولت- ترجمه رضانافعی
--------------------------------------------------------------
* «اسکار لافونتن» از اعضای قديمی (۱۹۶۶) و بعد رييس سابق حزب سوسيال دمکرات آلمان (۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹) بود که اين حزب را در اعتراض به سياست نئوليبرالی صدراعظم سابق سوسيال دمکرات آلمان «گرهارد شرودر» ترک کرد. در سال ۲٠٠۵ با ديگر اعضای هم‌فکر خود از اين حزب، حزب آلترناتيو انتخاباتی عدالت اجتماعی و کار را تأسيس کرد که بعدها در اتحاد با حزب سوسياليسم دمکراتيک، حزب چپ‌ها را در آلمان پايه‌گذاری کردند. او از سال ۲٠٠۷ تا ۲٠۱٠ همراه با لوتا بيسکی رييس حزب چپ‌ها در آلمان بود.


www.youtube.com/watch (min 02:30) die "GRÜNEN" & auch "SPD" hätten für den Krieg gestimmt !
Grünen für den Krieg! GRÜNEN Kriegspolitik:
Gysi: Krieg darf nie das Milltel unserer Politik werden!


DIE GRÜNEN HABEN seit der Bombardierung von Belgrad,Harz4 & Verschiebung des Renteintrittsalters auf 67J eine tragfähige Einstellung zum Frieden & zur Sozialenfrage VERLOREN !!!! Eins kannst du nicht erreichen: Juristische Gesetze gegen Ökonomische Gesetze aufzustellen um so in einem kapitalistischen System die Natur zu schützen!!!