۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سهشنبه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه
لوکاچ در کوه جادو
همسویی و تضاد لوکاچ و توماس مان
لوکاچ دربارة توماس مان مینویسد:
« توماس مان به قلمرو فراباش گریز نمیزند در آثار او مکان و زمان و جزئیات در موقعیت اجتماعی و تاریخی ریشه دارند. او بیآنکه موقعیت بورژوایی خود را ترک گوید و جامعههای نوخاستة سوسیالیستی را- یا حتی نیروهایی را که برای استقرار سوسیالیسم تلاش میکنند- تصویر کند، پرسپکتیو سوسیالیسم را مد نظر دارد… با این وصف، در آثار توماس مان همین پرسپکتیو به ظاهر محدود اهمیتی اساسی مییابد و موجب هماهنگ اجزای آثار او میشود. هر بخش از تمامیت تصویر شده در محتوای اجتماعی ملموسی جای میگیرد و اهمیت آن برای تحول جامعه بروشنی تعریف میشود. توماس مان جهان ما را توصیف میکند؛ جهانی که در شکل بخشیدن بدان نقش داریم و آن نیز به نوبة خود ما را شکل میدهد. توماس مان هر چه پیچیدگی واقعیت کنونی ما را ژرف تر میکاود ما موقعیت خود را در تکامل پیچیدة نوع بشر روشن تر درک میکنیم. از اینرو، به رغم توجه پر شورش او به جزئیات هرگز به قلمرو ناتورالیسم در نمیلغزد و باآنکه مفتون قلمروهای تاریک وضع مدرن است انحراف را همواره انحراف نشان میدهد و ریشهها و سرچشمههای ملموس آن را در جامعه پیگیری میکند
« توماس مان به قلمرو فراباش گریز نمیزند در آثار او مکان و زمان و جزئیات در موقعیت اجتماعی و تاریخی ریشه دارند. او بیآنکه موقعیت بورژوایی خود را ترک گوید و جامعههای نوخاستة سوسیالیستی را- یا حتی نیروهایی را که برای استقرار سوسیالیسم تلاش میکنند- تصویر کند، پرسپکتیو سوسیالیسم را مد نظر دارد… با این وصف، در آثار توماس مان همین پرسپکتیو به ظاهر محدود اهمیتی اساسی مییابد و موجب هماهنگ اجزای آثار او میشود. هر بخش از تمامیت تصویر شده در محتوای اجتماعی ملموسی جای میگیرد و اهمیت آن برای تحول جامعه بروشنی تعریف میشود. توماس مان جهان ما را توصیف میکند؛ جهانی که در شکل بخشیدن بدان نقش داریم و آن نیز به نوبة خود ما را شکل میدهد. توماس مان هر چه پیچیدگی واقعیت کنونی ما را ژرف تر میکاود ما موقعیت خود را در تکامل پیچیدة نوع بشر روشن تر درک میکنیم. از اینرو، به رغم توجه پر شورش او به جزئیات هرگز به قلمرو ناتورالیسم در نمیلغزد و باآنکه مفتون قلمروهای تاریک وضع مدرن است انحراف را همواره انحراف نشان میدهد و ریشهها و سرچشمههای ملموس آن را در جامعه پیگیری میکند
جامعه شناسی ادبیات – لوکاچ و جامعه شناسی رمان
لوکاچ با ایجاد پیوند میان فلسفۀ اومانیستی ( انسان محوری ) پرولتری و هنر سترگ، اصالت را به هنری می دهد که همچون مارکسیسم سعی در به روی صحنه آوردن تمامیت انسان و انسان جامع در مجموع دنیای اجتماعی دارد. او بر این نظر است که ادبیات ( رمان به عنوان نوع غالب در هنر مدرن بورژوازی ) به عنوان شکلی از هنر سترگ نیز باید همچون انسان محوری پرولتری « انسان را در جامعیت خویش، برقراری هستی بشری در تمامیت اش، در دل خود زندگی، حذف عملی و حقیقی پژمردگی و پراکندگی هستی بشری » ( که ریشۀ این پژمردگی و پراکندگی را در طبقاتی بودن جامعه می داند ) بیان کند، و به عنوان مسائل مطرح، به آن بپردازد. و مبنای زیبایی شناسی کلاسیک مارکسیست را همین ها می داند. و از همین منظر است که لوکاچ از رئالیسم به عتوان رئالیسم سترگ راستین یاد می کند و در مورد آن بر این نظر است که « انسان و جامعه را از دیدگاهی صرفاً انتزاعی و ذهنی به نمایش نمی گذارد، بلکه آن ها را در تمامیت پویا و عینی شان به روی صحنه می آورد… رئالیسم مستلزم انعطاف پذیری، ترسیم همه جانبۀ اشخاص، زندگی مستقل انسان ها و روابط آنان با یکدیگر است… ». و همین است ارتباط دنیای متن ادبی با دنیای بیرون و واقعی؛ که بتواند انسان ها را در تمامیتشان به نمایش درآورد. و شاید بتوان گفت؛
افسانهی بدرود با طبقهی کارگر!
تصویر: کارگران راه آهن ادینبورگ، دهه 1950
اول ماه مه (11 اردیبهشت ) روز جهانی کارگر
نگاهی کوتاه به گذشته
قرن نوزده آغازی برای حرکتهای کارگری بود. در دهه 1880 اعتصابهای فراوانی در کشورهای
تصویر: کارگران راه آهن ادینبورگ، دهه 1950
اول ماه مه (11 اردیبهشت ) روز جهانی کارگر
نگاهی کوتاه به گذشته
قرن نوزده آغازی برای حرکتهای کارگری بود. در دهه 1880 اعتصابهای فراوانی در کشورهای
تصویر: کارگران راه آهن ادینبورگ، دهه 1950
اول ماه مه (11 اردیبهشت ) روز جهانی کارگر
نگاهی کوتاه به گذشته
قرن نوزده آغازی برای حرکتهای کارگری بود. در دهه 1880 اعتصابهای فراوانی در کشورهایصنعتی از قبیل فرانسه، آمریکا، بلژیک، انگلستان و حتی روسیه صورت گرفت. یکی از مهمترین خواستههای کارگران کاهش ساعات کار به 8 ساعت در روز بود. در پی این تلاشها در برخی کشورها مانند دانمارک، اتریش و آلمان بعضی قوانین نسبتاً پیشرفته در آن زمان تصویب شد. اما در آمریکا علیرغم تلاشهای سازمانهای کارگری و محدود شدن ساعت کار به 8 ساعت در بعضی از ایالات به صورت رسمی کارفرمایان عملاً به میزان همان ساعات قبلی از کارگران کار میخواستند
سرانجام در روز اول ماه مه 1886 در سرتاسر ایالات متحده آمریکا 5000 اعتصاب با شرکت 350 هزار کارگر شروع شد. در روز اول ماه مه پلیس در میلواکی به سوی اعتصاب کنندگان آتش گشودند و 9 نفر از کارگران را به قتل رساند. در دوز سوم ماه مه در شیکاگو پلیس خصوصی با تیراندازی به طرف اعتصاب کنندگان 6 نفر دیگر را به قتل رسانید. در تظاهرات آرام فردای آن روز زمانی که در پایان تظاهرات پلیس به تظاهرکنندگان یورش برد بمبی منفجر شد و بر اثر آن 8 پلیس کشته شدند. این برخورد بهانهای برای سرکوب حرکت عدالتخواهانه کارگران شد و در سرتاسر آمریکا دولت فعالان کارگری را دستگیر کرد. کارفرمایان نیز با اخراج جمعی کارگران و استخدام کارگران جدید به دلیل بیکاری شدید، ضربه دیگری به کارگران وارد کردند. دولت واقعه انفجار بمب را یک توطئه دانست و شب بعد از واقعه 18 نفر را دستگیر کرد و طی دادگاهی بدون آنکه جرم آنان اثبات شود، همه به اعدام محکوم شدند.
در سال 1888 «فدراسیون آمریکایی کار» که جایگزین «فدراسیون سندیکاهای صنعتی و تجاری» شده بود پیشنهاد کرد که با برپایی اعتصاب در هر سال از سوی یکی از فدراسیونها، مبارزه برای دستیابی به 8 ساعت کار پیگیری شود و برای اول ماه مه 1890 برای نخستین بار قرار شد که فدراسیون درودگران اعتصاب کنند. از آن پس اول ماه مه به عنوان جشن جهانی کار برای تمامی کارگران ماندگار شد. اول ماه مه مطالبه هشت ساعت کار روزانه را مطرح کرد، اما پس از آن که این هدف تحقق یافت، اول ماه مه به دست فراموشی سپرده نشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)