۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

نوشته ها دربارۀ ادبیات و هنر 2 دربارۀ واقع گرایی

پنج مشکل برای نوشتن حقیقت
1935
بخش 5
5. ترفند برای گسترش حقیقت بین بیشترین تعداد
خیلی ها مغرور از شهامتی که برای گفتن حقیقت داشته اند، خوشبخت از یافتن حقیقت، و خسته، شاید، از ساخت و پرداخت آن برای فراهم آوردن شکل مطلوب، بی صبرانه منتظرند که به دست آنهایی برسد که از منافعشان دفاع شده است. ولی به هیچ عنوان به فکرشان خطور نمی کند که در انتشار نوشته هایشان ترفند کارایی را به کار ببندند. در تمام قرون و اعصار برای افشای حقیقت، به ویژه در دوران هایی که ممنوعیتی بر آن سایه افکنده باشد، از ترفند استفاده کرده اند. کنفوسیوس یک تقویم ملّی را دستکاری کرد. برای دستکاری تقویم، او تنها برای کلمات جایگزین های دیگری انتخاب می کند، در جایی که نوشته شده بود : «کوآن، از صاحب منصبان، وان فیلسوفی که این و آن را گفته بود کشت...»، به شکل دیگری می نویسد، مثلا «کشت» را به شکل «به قتل رساند» می نویسد. زیرا که فلان حاکم مستبد مورد سوء قصد قرار گرفته بوده و عده ای را به این بهانه می کشته است. با چنین ترفندی، کنفوسیوس نگرش نوینی را در تاریخ ابتداع می کند. در دوران ما، بسیاری واژگان که در بازی زبانی طبقۀ حاکم به کار بسته می شود،


به صرف چنین کاربردهایی ابهامات متنوعی را دامن می زند، و می بایستی برای از میان برداشتن هالۀ رمزآمیز و تقلبی آن، واژگان دیگری را به جای آن به کار برد، به عنوان مثال «املاک زمینی» به جای «زمین» و یا «مردم» به جای ملّت. واژۀ ملّت گواه بر مجموعه ای از منافع مشترک است، در نتیجه این واژه را وقتی باید به کار ببریم که موضوع به چند ملّت مرتبط می شود زیرا با چنین شرایطی است که می توانیم مجموعه منافع مشترکی را متصور شویم. ولی مردمی که در یک منطقۀ جغرافیایی خاص زندگی می کنند منافع متنوع و حتی متضادی دارند، و این آن حقیقتی است که سعی در کتمان آن داشته و پنهان می کنند. به همین گونه، حرف زدن دربارۀ زمین و یا نقاشی کردن مزرعه به شکلی که با رنگ ها در چشمان ما بازنمایی شود و بوی خاک را به مشام برساند، دروغ بزرگی است که تنها به می تواند به قدرتمندان یاری رساند. زیرا، آن چه واقعا مطرح می باشد، باروری زمین و عشقی که انسان نسبت به آن دارد و سختی کار نیست، بلکه پرسش اساسی بر سر قیمت گندم و کار مزد است. آنهایی که از زمین بهره می برند آنهایی نیستند که روی آن گندم می کارند، و بوی خاک برای بورس بازان بیگانه است، آنها بوی اسکناس را ترجیح می دهند. در نتیجه «املاک زمینی» اصطلاح مناسبی است که توهمی به وجود نمی آورد. به جای «نظم و انظبات» در جایی که حاکمیت بر اساس ستم است، باید گفت «فرمان و فرمانبرداری»، زیرا افراد و جامعه می توانند دارای نظم و انظبات باشند بی آنکه ستمی وجود داشته باشد، و به همین علت انظبات از فرمانبرداری ارج بیشتری دارد. و به جای «شرافت» بهتر است بگوییم «شأن انسان». با این وجود می دانیم کدام پاوه گو به خودش اجازه می دهد که مدعی دفاع از شرافت تمامی یک ملت شود! و با چه سخاوتمندی شرافت انسانی را بین مردمی تقسیم می کند که شرافت انسانی او را اشباع کرده اند ولی خودشان باید گرسنگی بکشند. ترفند کنفوسیوس امروز نیز می تواند به کار بسته شود. کنفوسیوس ارزیابی های غیر قابل توجیه در رابطه با تاریخ ملی را به اشکال قابل توجیه جایگزین می ساخت. توماس مور، نویسندۀ انگلیسی در کتاب «اتوپی» کشوری کاملا عادل را ترسیم می کند، یعنی کشوری تخیلی به غیر از کشوری که در آن زندگی می کرده است، ولی از دیدگاه او این دو کشور مانند دو قطرۀ آب به هم نزدیک بودند. لنین که در تهدید پلیس تزاری به سر می برد، می خواست بهره کشی و ستم بورژوازی را روی جزیرۀ ساخالین نشان دهد. او کره را جایگزین شاخالین و ژاپن را نیز جایگزین روسیه کرد. روش های بورژوازی ژاپن برای تمام خوانندگان روش های بورژوازی روسیه را تداعی می کرد، ولی متن او ممنوع نشد به این علت که ژاپن دشمن روسیه بود. به این ترتیب بسیاری از مسائلی را که نمی شد در آلمان دربارۀ آلمان گفت، در اتریش مطرح می کردند. ترفند های زیادی برای فریفتن دولت های بدگمان وجود دارد. ولتر با معجزه علیه اعتقادات کلیسا مبارزه می کرد و برای «دوشیزۀ اورلئان» لقب ژاندارک غزل می سرود. ولتر معجزه هایی را مطرح می کرد که ژاندارک باید به تحقق می رساند تا بین تمام سپاهیان، دربار و کشیش ها بکارتش را حفظ می کرد. ولتر با شیوۀ نگارش ظریفش ماجراهای عشقی در فضای زندگی لوکس و شکوهمند ثروتمندان و قدرتمندان را تعریف می کرد، و به این ترتیب به شکل زیرکانه ای آنها را به سوی قربانی کردن مذهبی سوق می داد که اسباب و وسائل هرزگی در زندگی را برایشان فراهم آورده بود. به این ترتیب موفق شد که اثرش را از راه های غیر قانونی به دست مخاطب های طبیعی آن برساند. بین خوانندگان آثارش همان ثروتمندان و توانمندان پخش آثار او را تسهیل ساختند. به این ترتیب آنها پلیسی را که زندگی عاشقانه و شهوت آلود آنها را محافظت می کرد قربانی کردند. تیتوس لوکریتوس کاروس شاعر یونانی یک قرن پیش از میلاد صراحتا تبلیغ برای بی خدایی اپیکوری را مدیون زیبایی ابیات شاعرانه اش می داند. به این ترتیب می توانیم نتیجه بگیریم که سطح ادبی سپر بلای اندیشه است. با این وجود سطح ادبی می تواند نگاه های مضنونی را به خوب جلب کند. در این صورت می توان آن را تنزل داد، این موردی است که به عنوان مثال در اشکال نازل رمان پلیسی می بینیم، در قالب قاچاقچی، بی آن که توجه خاصی را جلب کند، می توان مصائب اجتماعی را مطرح کرد. تنها به دلیل وجود طرح چنین مسائلی، رمان پلیسی بسیار ارزنده است. شکسپیر نیز در آثارش برای بیان حقیقت ترفندهای گوناگونی را به کار می بندد، در سخنرانی مارک آنتوان در مراسم به خاک سپاری سزار، می شنویم که او دائما از قاتل سزار، بروتوس، حرف می زند که مرد قابل احترامی بوده است، ولی در عین حال تشریح صحنۀ قتل و چگونگی آن بیشتر از خود قاتل اهمیت پیدا می کند. به این ترتیب سخنران افشای واقعیت را به چگونگی واقعه می سپارد و در تشریح آن سنگ تمام می گذارد. یک شاعر مصری که در چهار هزار سال پیش از این می زیسته است، روش مشابهی به کار می بندد. در دورانی که مبارزات طبقاتی سختی درگیر شده بود، و طبقۀ حاکم به سختی از عهدۀ دفاع از منافعش بر می آمد، در یکی از اشعار این شاعر می بینیم که یکی از پارسایان در دربار فرعون  برای مبارزه علیه دشمن درونی تبلیغ می کند. او به شکل چشم گیری به تشریح بی نظمی هایی که  به شورش طبقات پائین جامعه انجامیده، می پردازد. به این قطعه توجه کنید : « چنین است : بزرگان در ملالت بزرگ و کهتران در شادی. در هر شهری می گویند: قدرتمندان را از شهر بیرون کنیم.» «چنین است : اتاق های منشیان باز شده و فهرست ها ربوده شده اند، بردگان به جای ارباب نشسته اند. «چنین است : ثروتمندان را به خرمن بسته اند، و آن چه هرگز به وقوع نپیوسته بود، به وقوع پیوست.» «چنین است : آبنوس برگه های مقدس در هم شکسته شده اند و صندل های سفید را با تبر می شکنند تا از آن تخت خواب بسازند.» «ببینید : اقامت گاه در یک ساعت ویران شده است. «ببینید : بی نوایان ثروتمند شده اند. ببینید، آن کسی که نان نداشت، حالا انبارش پر از گندم است. «ببینید : آدم ها از خوردن غذا لذت می برند. «ببینید : آن کسی که گندم نداشت، حالا انبارش پر از گندم است، و آن کسی که تنها می بایستی روی پخش گندم رایگان زندگی اش را بگرداند، حالا خودش گندم تقسیم می کند. ببینید : آن کسی که یک جفت گاو هم نداشت، حالا یک گله گاو دارد، و آن کسی حیوان بار کش نداشت، حالا صاحب گله است. «ببینید : آن کسی که نمی توانست یک اتاق بسازد، حالا صاحب چهار دیوار شده است. «ببینید : مشاوران به انبار غلات پناه برده اند و آن کسی که به سختی می توانست استراحت کند، حالا روی تخت خواب می خوابد. «ببینید : آن کسی که حتی یک قایق هم نداشت، حالا صاحب ناوگان است، و صاحب  اصلی تنها می تواند به آن نگاه کند، ولی دیگر از آن او نیست. «ببینید : آن کسی که لباس می پوشید حالا با تکه های پارچه خودش را می پوشاند و آن که برای دیگران لباس می دوخت، لباس با پارچۀ کتان به تن می کند. ثروتمندان در خوابشان تشنه اند، و آن کسی که کاسه به دست داشت، حال انبار آبجو دارد. «ببینید : آن کسی که در عمرش نوای چنگ را نشنیده بود، حالا چنگ دارد و حالا از مشهورترین نوازندگان چنگ است. «ببینید : آن کسی که همیشه بی آن که زنی در کنار او باشد می خسبید، حالا زنان بسیاری را در کنار خود دارد و آن کسی که تنها در آب خودش را تماشا می کرد، صاحب آینه شده است. «ببینید : ثروتمندان کشور برای کار پرسه می زنند و چیزی نمی یابند. آن کسی که نامه بر بود، حالا نامه می فرستد. «ببینید : این پنج نفری را که اربابشان فرستاده است، می گویند خودتان این راه را بروید، ما تازه رسیده ایم.»   کاملا آشکار است که سخن بر سر بی نظمی خاصی است که برای بی نوایان بسیار مطلوب می باشد. با این وجود شاعر به سختی قابل درک است، زیرا چنین وضعیتی را محکوم می کند ولی با شیوۀ ناشیانه... جوناتان اسویفت (هجو نامه نویس انگلیسی قرن هفدهم و هجدهم) در بیانیه ای برای پیشرفت و سعادت کشور پیشنهاد می کند که کودکان فقیر را در آب نمک و در کنسرو گذاشته و به عنوان گوشت بفروش رسانند. او با محاسبات دقیق نشان می دهند که تا چه اندازه، در صورتی که از چنین طرحی چشم پوشی نکنیم، می توانیم موجب باروری اقتصادی شویم. جوناتان اسویف نقش جاهل را بازی می کرد، ولی به گونه ای به نظر می رسید که گویی  از اندیشۀ کاملا مشخصی با اعتقاد و جدیت دفاع می کند که البته برای هر خواننده ای شرم آور به نظر می رسید. اسویفت در این صورت می توانست در چشم هر کس دیگری، غیر انسانی ترین جلوه کند، به ویژه از دیدگاه آنهایی که این نظریات را از دیدگاه نتایج آن مورد بررسی قرار نمی دادند. تبلیغ برای اندیشه، در هر زمینه ای که انجام گیرد برای ستم دیدگان مفید است. چنین تبلیغاتی ضروری است زیرا در نظام بهره کشی اندیشه از راه طرح مسائل نازل گسترش می یابد. آن چه که نازل تلقی می گردد، آن چیزی است که برای آنهایی که در سطح نازل زندگی نگهداشته شده اند ضروری می باشد. سطح نازل زندگی یعنی درگیر ساختن افراد با مسائلی نظیر سیر کردن شکم، روی گردانی از شرافت که در آینه به آنهایی که از کشور دفاع می کنند نشان می دهند، در جایی که آنها را در گرسنگی به حال خود رها می کنند تا بمیرند. یا وقتی که فرمانده شما را به هلاکت گاه هدایت می کند، نبود میل برای کار وقتی که به اندازۀ کافی به نیازهای فرد پاسخ نمی گوید، طغیان علیه اجبار در اعمال بیهوده، بی اعتنایی نسبت به خانواده وقتی که توجه به آن هیچ فایده ای نداشته باشد. گرسنگان به شکم پرستی و آنهایی که چیزی برای دفاع کردن ندارند به بزدلی و آنهایی که برای کار انجام شده حقوقشان را مطالبه می کنند به تنبلی متهم می شوند...در چنین نظامی، اندیشه عموما حتی غیر اخلاقی تلقی می شود و ارج و مقام خوبی ندارد. در هیچ کجا اندیشیدن را تدریس نکرده و به محض این که ظاهر می شود، آن را سرکوب می کنند. ولی زمینه هایی وجود دارد که می توانیم بی هیچ مانعی شاهد  پیروزی های اندیشه باشیم : یعنی همان مواردی که دیکتاتور به آن نیازمند است. بر این پایه، به عنوان مثال، می توانیم از پیش روی های اندیشه در فن و هنر نظامی گری یاد کنیم که دیکتاتور به آن نیازمند است. ساخت و سازی که بتواند کتان را ذخیره کرده و از آن الیاف مصنوعی بسازد به اندیشه نیازمند است. فاسد شدن محصولات غذایی، آماده کردن جوانان برای جنگ، از موضوعاتی است که به اندیشه نیاز دارد، و در نتیجه ما می توانیم از چنین مواردی حرف بزنیم. از بزرگداشت جنگ، و از هدف بیهودۀ چنین اندیشه ای می توان با مهارت اجتناب کرد، به همین گونه اندیشه ای که از بهترین ابزارها برای جنگ آغاز می کند، می توانیم نتیجه بگیریم که آیا اساسا چنین جنگی دارای مفهوم مشخصی هست یا نیست، و یا بپرسیم که بهترین راه برای اجتناب از آن کدام است. طبیعتا، به سختی بتوانیم چنین پرسشی را به شکل آشکار مطرح کنیم. آیا اندیشه ای را که منتشر کرده ایم کارآیی داشته است، به این معنا که آیا در رابطه با رویدادها انعکاسی داشته است؟ شاید. در دورانی مانند دوران ما که ستم و دیکتاتوری در خدمت بخش کوچکی از جامعه قرار گرفته تا از بخش بزرگتر آن بهره کشی کند، توده های مردم به رفتار بنیادی خاصی نیازمند هستند که دارای قابلیت گسترش به تمام زمینه های زندگی باشد. می بینیم که کشف تازه ای مانند آن چه داروین در زمینۀ طبیعت شناسی به ثبت رسانید، ناگهان به خطری برای نظام بهره کشی تبدیل شد. کشف داروین تا مدتها تنها برای کلیسا نگران کننده بود، ولی پلیس به این موضوع هیچ توجهی نشان نمی داد و هیچ تصوری نیز در مورد پیامد این کشف طبیعت شناسانه نداشت. در این سال های گذشته، پژوهش های فیزیک دانان به نتایجی در زمینۀ منطق انجامید که برای شماری از اعتقادات مذهبی که نظام بهره کشی بر پایۀ آن استوار بود، به خطری جدی تبدیل شد. فیلسوف دولت پروس، هگل در گیر بررسی های بسیار مشکلی در زمینۀ منطق بود و روش فکری و تحقیقی خاصی را به ارمغان آورد که برای مارکس و لنین به عنوان کلاسیک های انقلابی ارزش فوق العاده ای داشت. گسترش علم با انسجام در شرف تکوین است، ولی با ریتم و آهنگ نابرابر و دولت نمی تواند همه چیزی را پی گیری و تحت نظارت خود گیرد. قهرمانان حقیقت می توانند سنگرهایی ایجاد کنند که از نگاه دشمنان در امان بماند. مهم این است که اندیشۀ صحیح آموزش داده شود، به این  معنا که موضوعات و رویداد ها مورد بررسی قرار گرفته و وجوه متغییر آن باز شناسی شود، و به عبارت دیگر ما باید به ماهیت تغییر پذیر پدیده ها و رویدادها به شکلی که بتوانیم در آن تحول ایجاد کنیم آگاه شویم. توانمندان همواره از تحولات بزرگ رویگردان هستند، و بیشتر تمایلشان بر تداوم وضع موجود است و در صورت امکان، که همین وضع تا هزار سال دیگر نیز به همین گونه دوام بیاورد. ای کاش که ماه و خورشید هم چنان بی حرکت سر جایشان باقی بمانند! و هیج کس گرسنه نباشد و نخواهد نهار بخورد! و وقتی به روی دشمن آتش گشودند، دشمن پاسخ نگوید! و تیری که آنها شلیک کرده اند باید آخرین تیر باشد! نگرشی که اشیاء را در حال تحول و گذار نشان می دهد، شیوۀ مؤثری برای تشویق توده ها است. به همین گونه، اندیشه ای که در هر چیزی در هر وضعیتی تضاد آن را نشان می دهد، سلاحی کارا در مقابله با حاکمان است. چنین بینش و جهان بینی را (دیالکتیک، یا نظریه ای که اشیاء را در تحول دائمی نشان می دهد) می توانیم در بررسی و تحلیل موضوعاتی به کار ببریم که موقتا از نظارت قدرت حاکم خارج است. این جهان بینی را می توانیم در بیولوژی و شیمی و یا در تصویر پردازی سرنوشت خانواده به کار ببندیم، بی آن که نگاه مضنونی را به خود جلب کنیم. اندیشه ای که اشیاء و چیزها را در رابطه با یک دیگر و در وضعیت تحول دائمی نشان می دهد برای دیکتاتورها خطرناک است ولی می تواند تحت اشکالی نشان داده شود که از نگاه پلیس در امان بماند. ترسیم کامل هر وضعیتی، تمام روندهایی که فرد در آن قرار می گیرد به عنوان مثال گشودن یک دکان سیگار فروشی، می تواند ضربۀ کارایی علیه دیکتاتور باشد. از نظریاتی که دولت را مسئول فقر توده ها معرفی می کند و یا توده ها در فقر به دولت می اندیشند، باید چشم پوشی کرد. آنها خیلی از سرنوشت حرف می زنند، سرنوشت مسئول فقر و قحطی است و نه آنها. هر کسی که دست به پژوهش دربارۀ علت قحطی و فقر می زند، پیش از آن که به موضوع دولت برسد، بازداشت خواهد شد. ولی به طور کلی این امکان وجود دارد که با جمله پردازی هایی که پیرامون موضوع سرنوشت مطرح می شود، استفاده کرد و نشان داد که سرنوشت انسان توسط انسان های دیگر تعیین می شود. این موضوع را نیز به سهم خود می توانیم از راه های گوناگونی مطرح کنیم. به عنوان مثال می توانیم داستان مزرعه ای، مثلا مزرعه ای در ایسلند را تعریف کنیم. جادویی روی دهکده سایه افکنده بود. یک زن دهقان در چاه افتاده بود، دهقانی خود را به دار آویخته بودند....جادو از دهکده دور می شود، روزی در جشن عروسی پسر یک دهقان با دختری که مقداری زمین با خود آورده بود...بحث در گیر می شود  ولی اهالی دهکده در مورد علت بلایا و دور شدن جادوی سیاه با یک دیگر موافق نیستند. عده ای آن را به سرنوشت نورانی دهقان جوان نسبت می دهند و عده ای آن را به خوش شگون بودن زمین هایی که دختر برای ازدواجش با خود آورده بوده. حتی با قطعه شعری که چشم اندازی را توصیف می کند می توانیم مسائل مهم را مطرح کنیم، به این شرط که در این چشم انداز از محصولات انسان حرف بزنیم. برای گسترش و انتشار حقیقت باید زیرک باشیم.  
خلاصه
حقیقت بنیادی دوران ما، این است که سرزمین های ما در بربریت غوطه ور می شود زیرا اصل مالکیت خصوصی بر وسایل تولیدی به عنوان قانون تثبیت شده و قدرت را قبضه کرده است. دانستن چنین موضوعی اهمیت خاصی ندارد، ولی وقتی اهمیت پیدا می کند که کشف می کنیم که بدون آن کشف حقایق دیگر ممکن نخواهد بود. و گر نه، به چه کار خواهد آمد که ما شجاعانه دربارۀ دولت و غوطه ور شدن در بربریت بنویسم ولی نگوییم که علت اصلی کدام بوده است؟ و به چه علتی در بربریت سقوط کرده ایم؟ باید گفت که شکنجه می کنند، و علت این است که مالکیت خصوصی در چنین اشکالی به حیات خود ادامه می دهد. مطمئنا، اگر چنین موضوعی را مطرح کنیم خیلی از دوستانمان را که مخالف شکنجه هستند از دست می دهیم، زیرا آنها در این تصور هستند که مالکیت خصوصی می تواند بدون اعمال شکنجه وجود داشته باشد. البته چنین تصوری باطل است. باید حقیقت را دربارۀ رژیم بربر در کشور خودمان بگوییم، ولی برای انجام چنین مهمی، باید بگوییم که بی آن که مناسبات تولیدی تحول پیدا نکند، بربریت از بین نخواهد رفت. از سوی دیگر، حقیقت را باید به آنهایی بگوییم که بیش از همه از چنین مناسباتی در تولید رنج می برند و از الغای آن مطمئنا سود خواهند برد، یعنی کارگران و آنهایی که می توانند با ما هم راه شوند زیرا حتی اگر در منافع سهیم هستند ولی خودشان وسیلۀ تولیدی در اختیار ندارند. و مورد پنجم این است که باید ترفند به کار ببریم. . این  پنج مشکل را هم زمان باید در پیوند با یکدیگر حل کنیم. ما نمی توانیم حقیقت را دربارۀ رژیم بربر مطرح کنیم بی آن که به آنهایی که از چنین وضعیتی رنج می برند فکر نکنیم، باید زنجیر علت و معلول و رابطۀ آنها را با یکدیگر جستجو کنیم و به آنهایی فکر کنیم می خواهند به آگاهی های خود کارآیی ببخشند. ما باید حقیقت را به شکلی بیان کنیم که در دست هایشان به سلاحی کارا تبدیل شود و به اندازۀ کافی زیرک باشیم که به دام دشمن نیافتیم. برای نوشتن حقیقت به تمام این موارد نیازمند هستیم.  
   منبع :
Bertolt Brecht, « cinq difficultés poue écrire la vérité » in Sur le réalisme.
Edition L’ARCHE.1970. P12-30

0 نظرات: