۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

مهاجرت در جنوب اروپا

 
مقدمه­ی مترجم:
نظام سرمایه­داری سعی می­کند وجود طبقه­ی کارگر را انکار کند از این رو در برخورد با کارگرانی که برای فروش نیروی کار خود راهی کشورهای دیگر می­شوند، چهره­ی ضد انسانی خود را نمایان ساخته و سعی می­کند قضیه را تحت نام مهاجرت فیصله دهد. در گزارش زیر هر چند به شدت شاهد زبان ژورنالیسم بورژوایی هستیم، بخش ناچیزی از مشکلاتی که کارگران مهاجر در کشورهای جنوب اروپا با آن دست و پنجه نرم می­کنند، منعکس شده است.
* * *
 
ده­ها هزار سال است که مهاجران راه­شان را به اروپا باز کرده­اند. اولین انسان­های مدرن، مهاجران اولیه­ی واقعی، از آفریقا و از راه خاورمیانه به اروپا وارد شدند. از آن دوران تا به حال، امواج دوره­ای مهاجرت باعث شده هر چند وقت یک بار اروپا، جمعیت، غذا و فرهنگ خود را از نو تعریف کند. بعد از جنگ جهانی دوم بیش­تر مهاجران سر به اروپای شمالی نهادند. اما از بیست سال پیش که جنوب اروپا رو به توسعه نهاده است، شمار زیادی از مردمی که دنبال زندگی بهتری هستند به این سمت کشیده شده­اند. از سال 2005، افراد مهاجری که وارد جنوب اروپا شده­اند، بیش از شصت درصد ورودی­های جدید این قاره را در بر می­گیرد. آن­ها کلنگ رونق اقتصادی اسپانیا را زدند، قنداق بچه­ها را در یونان عوض کردند و در مزارع ایتالیا عرق ریختند.
به مرور زمان، سیاست کشورهای اروپایی در قبال مساله­ی مهاجرات بیش­تر و بیش­تر بوروکراتیک شده است. در جنوب اروپا که قوانین سست­تر هستند و اقتصاد غیر رسمی وجود دارد، پیدا کردن کار غیر قانونی آسان­تر از به دست آوردن مجوز آن است.
بحران اقتصادی جریان را اندکی کُند کرده است، اما به حدی نیست که بتواند چهره­ی دموگرافیک قاره را تغییر دهد. البته نه بدان سبب که میزان زاد و ولد مهاجران بالاتر از ساکنین بومی است، بلکه بدین خاطر وقتی که یک جامعه اعضای جدیدش را به حاشیه می­راند، مشکلات کم کم سر بر می­آورند. به گفته­ی ژاک آرانگو، استاد جامعه شناسی دانش­گاه کومپلوتنس در مادرید: «درسی که  از تجربه­ی کشورهای شمال اروپا باید آموخته شود، این است که مهاجران موقت تمایل به اقامت دائم دارند.» جنوب اروپا به مهاجرانش نیاز داشت و حالا باید جایی برای آن­ها بیابد. مجله­ی «تایم» نگاهی به مساله­ی مهاجرت در سه کشور جنوب اروپا یعنی ایتالیا، یونان و اسپانیا می­اندازد، تا نوکی به این بحث زده باشد
.
 
ایتالیا، انکار و خشم
استفن فاریس، رم
 
ژانویه­ی گذشته، وقتی که صدها مهاجر آفریقایی در شهر روزارنو در جنوب ایتالیا سر به شورش نهادند، جهان شاهد ایتالیایی بسیار متفاوت از بروشورهای تبلیغاتی بود:  بین اتوموبیل­هایی سرنگون شده، ویترین­های درهم شکسته و نبردهای خیابانی تا روستاهای آرمیده بر تپه­های توسکانی، زمین تا آسمان فاصله هست.
تناقض دیگری که این خشونت­ها نمایان ساخت، بسیار پایه­ای­تر است؛ دیگر چندان اهمیتی ندارد که دیگران ایتالیا را چگونه می­بینند، مساله­ی مهم این است ایتالیایی­ها درباره­ی "ملت" خودشان چگونه می­اندیشند. ایتالیا با ورود مهاجران بی شماری از آفریقا، چین، اروپای شرقی و خاورمیانه برای انجام کارهایی که مردم آن کشور از انجام آن خودداری می­کنند، به سرعت به کشوری چند ملیتی تبدیل شده است. اما ایتالیایی­ها به عنوان یک جامعه در درک این تغییر کُند عمل کرده­اند.
از لحاظ دموگرافیک، ایتالیا سریع­تر از سایر کشورهای اروپا تغییر کرده است. طبق آمار موسسه­ی خیریه­ی کاتولیک (کاریتاس)، سال گذشته درصد خارجی­های بدون داشتن حق اقامت در ایتالیا به دو و هفت درصد جمعیت کشور رسیده است، که بیش از همین شاخص در بریتانیاست. این آمار، جمعیت نیم میلیونی مهاجران غیر قانونی را شامل نمی­شود. در کشوری که جمعیت بومی آن به سرعت در حال پیر شدن است، در سال 2008 از هر شش نوزادی که به دنیا آمده است، یک نفر متعلق به مهاجران است. در این جا البته زندگی شیرین، دولچه ویتا، بستگی به مهاجران و کار آن­ها دارد. سازمان بین­المللی مهاجرت ( آی.او.ام) تخمین زده است که نه درصد درآمد سرانه­ی ملی ایتالیا از کار مهاجران عاید می­شود: آن­ها میوه می­چینند، در فروشگاه­ها و رستوران­ها کار می­کنند و از پیر و کودک مراقبت می­کنند. به گفته­ی سخن­گوی آی.او.ام در ایتالیا: «اگر اکنون تمام مهاجران در ایتالیا دست از کار بکشند، سیستم اقتصادی کشور فرو می­ریزد.»
با این وجود، ایتالیا مشتاقانه سعی در حفظ چهره­ی خودش دارد. در ایتالیا به جای این که شاهد ذوب فرهنگ­ها باشیم، کُدهای رفتاری تعصب بر همه چیز از نحوه­ی لباس پوشیدن در ساعات مختلف شبانه روز تا نوشیدن کاپوچینو حکم می­راند. هنوز هم اسپاگتی دو بخش دیگر غذای خوش طعم ایتالیایی­ها را از هم جدا می­کند و روی میز صبحانه اثری از هوموس و تخم مرغ نیست. جوزپه شورتینو، استاد جامعه شناسی دانش­گاه ترنتو می­گوید: «اکنون مردم پذیرفته­اند، که مهاجران در این جا وجود دارند، اما حضور آن­ها  و تغییر چهره­ی ایتالیا را برای همیشه انکار می­کنند.»
در برخی از موارد، انکار جای خود را به خشونت می­دهد. خشونتی که هفتم ژانویه در روزارنو بعد از شلیک گلوله از سوی یکی از ساکنین ایتالیایی به دو مهاجر سیاه­پوست روی داد، تنها یک نمونه است. مهاجران این شهر خشونت را با سوزاندن اتوموبیل­ها، در هم شکستن مغازه­ها وا انتقام از ساکنین محلی جواب دادند. یاکوبا کامارا، مهاجر بیست و پنج ساله از گینه، یکی از اولین قربانیان درگیری روزارنو می­گوید: «این نژادپرستی آشکار علیه سیاه­پوستان است. من کاری نکرده بودم، اما آن­ها مرا با گلوله زخمی کردند.» در آن ماجرا هفتاد نفر که عمدتا از کارگران مهاجر بودند، مجروح شدند. پاپ مردم را به شکیبایی دعوت کرد و دولت  برای حفظ امنیت حدود هزار نفر از مهاجران را به شهرهای مجاور منتقل کرد.
منطقه­ی کالابریا که روزارنو هم آن جا واقع است، نوک چکمه­ی ایتالیاست. کارگران فصلی که بیش­تر از شمال آفریقا و اروپای شرقی بدان جا می­آیند، ساعت­های طولانی در باغ­های مرکبات و با حقوقی کم­تر از سی دلار در روز کار می­کنند. سال 2006، زمانی که خبرنگار هفته نامه­ی ایتالیایی «اسپرسو» خودش را به عنوان یک کارگر قالب زد، برای جهانیان آشکار ساخت که کتک زدن و بهره­کشی از کارگران در این جا امری عادی و روزمره است. او نوشت: «چون خبری از قرارداد کار نیست، حقی هم وجود ندارد و اگر مزدت را ندهند، نمی­توان به کسی شکایت برد.»
سازمان پزشکان بدون مرز، که بیش­تر به خاطر فعالیت در مناطق جنگی معروف است، متوجه وخامت اوضاع در این منطقه شدند و مجبور شدند یک کلینیک امدادرسانی به کارگرانی که در کارخانه­های متروکه رها شده و به آب آشامیدنی و امکانات بهداشتی دسترسی ندارند، تاسیس کنند. سوفیه بایلاک، که هماهنگ کننده­ی برنامه­ی گروه­های مهاجر در اروپاست، می­گوید: «این­ها جمعیتی از انسان­های فراموش شده­اند. قربانیان استثمار و خشونت. اوضاع از فراموش شدن کارگران فصلی حکایت می­کند.»
علی­رغم انکار و شاید به علت آن، مهاجرت یک موضوع حاد در ایتالیاست. پارسال در یک نظر سنجی معلوم شد که شصت و نه درصد افراد، پدیده­ی مهاجرت را به عنوان یک اولویت در نظر دارند که این آمار دو برابر کل کشورهای اروپایی است. تاکنون مساله به وسیله­ی حزب «ضد مهاجر لیگ شمال» تک قطبی شده است، که توانسته است با تمرکز بر قایق­های پر از مهاجران غیر قانونی و ایجاد ارتباط میان جنایت و خارجی­ها، موفقیت پارلمانی به دست آورد. از آن جا که ­ا در قبال این موضوع ساکت­اند، بسیاری از رای دهندگان، حزب «لیگ شمال» را به عنوان تنها تلاش جدی در حل معضل پذیرفته­اند. جانکارلو جورگتی، نماینده­ی «لیگ شمال» در مجلس می­گوید: «ترس از مهاجران نیست که حزب لیگ شمال را به تلاش جدی واداشته است. ما آینه­ی جامعه­ی ایتالیا هستیم. این فرهنگ ایتالیا است، که می­خواهد خود را به روی جهان خارج ببندد.»
تابستان گذشته، دولت ایتالیا که حزب «لیگ شمال» در آن نقش اساسی ایفا می­کند، مهاجرت غیر قانونی را در رده­ی جرایم قابل پیگرد قرار داد  و دوره­ی زندان را از دو ماه به شش ماه ترفیع داد. این بدان معناست، که دولت می­تواند مهاجران غیر قانونی را پیش از دیپورت به کشورشان زندانی کند. ماه ژانویه نیز اعلام شد، که تعداد دانش آموزان و دانش­جویان هر کلاس به سی درصد جمعیت هر کلاس تقلیل داده شده است.
این سیاست­ها تنها یک جنبه از مساله را مد نظر دارد و این واقعیت را انکار می­کند که کارگران مهاجر نقش عمده­ای در اقتصاد ایتالیا را بر عهده دارند. ایتالیایی­ها دوست ندارند به عنوان نژادپرست شناخته شوند، اما مشکل بتوان یک مهاجر سیاه­پوست را در این کشور یافت که در این خصوص با آن­ها موافق باشد. در زمینه­های مختلفی ایتالیا نیاز به تلاش­هایی دارد، که مهاجران را نگه­ دارد و راهی مناسب برای برخورد با آن­ها پیدا کند. به گفته­ی جوزپه شورتینو: «ما گروهی از انسان­ها را به وجود آورده­ایم، که به شدت به حاشیه رانده شده­اند و در آینده همان کاری می­کنند که افراد مطرود از جامعه می­کنند.»
 به جواب رسمی مقامات ایتالیایی به موضوع روزارنو که جهان اندوه­گنانه شاهد آن بود، دقت کنید: روبرتو مارونی، وزیر کشور و یکی از اصلی­ترین چهره­های حزب «لیگ شمال» مساله را به رویکرد سُست کشور نسبت به کارگران غیر قانونی ربط داد. او می­گوید: «سال­هاست مهاجران غیر قانونی که منبع اصلی فعالیت­های تبه­کارانه هستند، تحمل شده­اند و کار موثری در این زمینه انجام نشده است.» مارونی به این حقیقت توجهی ندارد، که طبق آمار او.آی.ام حداقل نیمی از کارگرانی که در بازداشت­گاه­ها بسر می­برند، دارای مدارک قانونی­اند. وقتی که گروه­های فعال اعلام کردند که مهاجران کشور روز اول مارس امسال اعتصاب خواهند کرد، مارونی اعلام کرد: «هر دسته از مهاجران غیر قانونی در میادین شهرها پیدا شوند، دستگیر شده و از کشور بیرون رانده خواهند شد.»
البته راه دیگری هم وجود دارد. دومینیکو لوکانو، شهردار ریاچه، روستایی در شصت کیلومتری روزارنو، اعلام کرد که مهاجران مجروح حادثه روزارنو را خواهد پذیرفت. او می­گوید: «آن چه در روزارنو اتفاق افتاد، برای ما جای شکی باقی نمی­گذارد که یک تکه کاغذ نمی­تواند در این مساله که شما یک انسان هستید تفاوتی ایجاد کند.»
ریاچه، خوشه­ای از بناها با سفال­های رنگین و مشرف بر دریای ایونیان، دهه­ی گذشته را در فعالیت برای جست­وجوی مهاجرین و تلاش برای بازسازی خود سپری کرده است. ده سال قبل ریاچه یکی از فقیرترین نواحی کشور بود، که به سرعت از جمعیت تهی می­گشت. خانه­های متروک و کسب و کار رها شده. به قول یکی از ساکنان ریاچه: «ریاچه در حال مردن بود. جوان­ها از این جا می­رفتند و ما گفتیم خوب که چی؟ از این جا برویم و جای دیگری را آباد کنیم؟!»
بعدها شهردار منتخب سال 2004 با کمک برنامه­ی دولت برای جذب پناهنده­هایی که مراحل قانونی را گذرانده بودند، ساکنین جدیدی برای ریاچه پیدا کرد. او می­گوید: «ریاچه، خانه­هایی خالی از سکنه با تعدادی از افراد بی خانمان مواجه گشت.» ریاچه اکنون محل سکونت چهل خانواده پناهنده است و ماه گذشته همراه با دو کمون پیرامون خود صد و هشتاد نفر آواره­ی فلسطینی را که در مرز عراق با سوریه بسر می­بردند، به عنوان پناهنده پذیرفته­اند.
کازیمو گوریاله، که مدیر اداره­ی مهاجرت ریاچه است، می­گوید: « مردم این جا پی بردند که مهاجران نه تنها تهدید نیستند، منبع درآمد هم به شمار می­آیند. با ورود مهاجران، کودکان نیز آمدند و مدارس آباد شدند؛ معلمان بیش­تری استخدام شدند؛ میوه فروشی، سیگارفروشی و قصاب­خانه­ها هم فروش بیش­تری پیدا کردند.»
متاسفانه مورد ریاچه هنوز هم یک استثنا است. با وجود این که سنگ­فرش کوچه­های آن از قهقهه کودکان طنین­انداز شده است، هنوزموفقیت برنامه دور از دسترس است و برای تامین نیازهای ساکنانش به منابع دولتی نیازمند است. اخیرا قربانیان درگیری­های روزارنو هم به این جا آمده­اند. یکی از آن­ها می­گوید: «اگه بتونم کاری پیدا کنم، این جا می­مونم»، اما به نظر نمی­رسد ریاچه پذیرای بیش از شش نفر از آن­ها باشد. در ضمن کارخانه­ی روغن زیتون روزارنو هم که چند صد نفر از مهاجران را در خود جا داده بود، تعطیل شده است. لکه­های سیاه بر دیوارهای بیرونی کارخانه نشان از آتش سوزی­ها دارد. داخل ساختمان رخت­ها هنوز آویزان­اند. یک جفت جوجه لابلای ترک­های سیمانی چینه می­کنند و صندلی­های چیده شده نشان از حضور انسان دارد. یکی از اتاق­ها به جای عبادت­گاه استفاده شده است. پوسترهایی از مسیح نیز بر دیوارها در حال نیایش­اند. در باغ­های اطراف، مهاجرانی از شمال آفریقا و اروپای شرقی با شرایطی بدتر از قبل جای افراد متواری را گرفته­اند. به گفته­ی شورتینو: «با یک چهارم درآمد سالیانه که از بخش غیر رسمی عاید کشور می­شود، مهاجرت غیر قانونی تقریبا غیرقابل کنترل است. سخت­گیری بر مهاجرت غیر قانونی بسیار دشوار است، چون به معنی سخت­گیری بر یکی از اساسی­ترین پایه­های اقتصاد ایتالیا است.»
 
اسپانیا: کلاس­های درس، روزنه­ای از امید
لیزا آبند، کُرنلّا
 
یکی از روزهای ماه ژانویه در کُرنلّا، کمی دورتر از بارسلونا، هشت کودک با اشتیاق مشغول رنگ آمیزی تصاویری از  کُره­ی زمین هستند. کلاس به اندازه­ی کافی عادی به نظر می­رسد. آثار دانش­آموزان روی دیواری با رنگ روشن و زمینه­ی کارتونی نصب شده­اند و تعدادی از آن­ها نیز بر صندلی­ها آویزان هستند. معلم کلاس تا حدی کلافه شده است. او علاوه بر دقت در رنگ آمیزی و تمیز کردن قلم موها باید اطمینان داشته باشد که شاگردان حرف­های بسیار ساده او را هم می­فهمند. بیش­تر دانش­آموزان این کلاس چند هفته­ای است به اسپانیا آمده­اند.
کُرنلّا آخرین شهر منطقه­ی کاتالونیا است که برنامه­ی (خوشامدگویی به فضای آموزشی) در آن اجرا می­شود. هدف از این برنامه، کمک به کودکان مهاجر است تا چیزهای ساده و ضروری زبان کاتالان را قبل از ورود به مدارس عادی یاد بگیرند و به محیط تازه عادت کنند. مسئولین اصرار دارند، که فضای فوق­الذکر مدرسه خوانده نشود. چنین مراکزی نشانی از شانس نسبی کاتالونیا دارد. منطقه­ای با پانزده درصد جمعیت غیر بومی که تلاش می­کند کودکان مهاجر را با جامعه­ی جدید انتگره کند. ارنست ماراگال، مشاور آموزشی دولت کاتالونیا، می­گوید: «ما نه تنها برای کودکان، بلکه برای والدین آن­ها به ایجاد نقطه­ی مشترک فرهنگی نیاز داریم.»
پیش از بحران، این تلاش بیش­تر مشهود بود. سال 1997، تعداد خارجی­های ساکن در اسپانیا چیزی حدود نیم میلیون نفر بود. یازده سال بعد این آمار به سه و نیم میلیون نفر از جمعیت چهل و شش میلیونی اسپانیا رسیده است. سال 2001، اسپانیا بعد از ایتالیا بیش­ترین تعداد مهاجر به خود دیده است. هر چند تلاش زیادی به عمل آمده تا بیگانه­ستیزی و خشونت در این کشور کاسته شود، اما اسپانیا هنوز در آغاز راه انتگره کردن مهاجران در جامعه­ی خویش است.
به عنوان مثال، مساله­ی آموزش را در نظر بگیرید. هر چند تعداد مدارس دارای سی درصد دانش­آموز غیر بومی در حال افزایش است، کیفیت آموزشی چنین مدارسی چندان رضایت بخش نیست. گزارشی از موسسه نظرسنجی «رویال الکانو انستیتو» نشان می­دهد، که رابطه­ی مستقیمی بین تعداد بیش­تر دانش­آموزان غیر بومی و عدم پیش­رفت تحصیلی کلاس وجود دارد. بر اساس همین نظرسنجی، نویسنده­ی اسپانیایی هکتور جبالو می­گوید: «فاصله­ی پیش­رفت تحصیلی بین یک مدرسه­ی ابتدایی که دانش­آموز غیر بومی ندارد، در مقایسه با مدارسی که کُل دانش­آموزان آن غیر بومی­اند بیست و پنج درصد است و این شکاف با افزایش سن تحصیلی دانش­آموزان پُر نمی­شود. در حال حاضر فقط پنج و یک درصد دانش­جویان در دانش­گاه­های اسپانیا خارج از اسپانیا به دنیا آمده­اند.»
مهاجرت، فضای آموزشی کلاس را برای بومی­ها و غیر بومی­ها تغییر داده است. از آن جا که کودکان مهاجر در فواصل زمانی مختلف وارد مدرسه می­شوند، معلمان با اختلال در برنامه­ی آموزشی روبرو می­شوند تا کلاس را مطابق نیازهای تازه­واردها تطبیق دهند. یک معلم تاریخ در مصاحبه با روزنامه­ی «ال پایس» می­گوید: «در سال 2007 کلاس من با هفده دانش آموز شروع شد و با بیست و هشت نفر در آخر سال پایان یافت. تدریس بدین شیوه غیرممکن است. طبق سرفصل باید کتاب را تا 1990 تدریس می­کردم، اما به انقلاب 1917 هم نرسیدم.»
بیست و یک دانش­آموز که در برنامه­ی خوشامدگویی به فضای آموزشی شهر کُرنلّا شرکت کرده­اند، از کشورهای چین، اکوادور، هند و مراکش می­آیند و هیچ یک نمی­توانند به زبان کاتالان صحبت کنند. برخی هیچ وقت به مدرسه نرفته­اند. دلورس پیخوان، مدیر این مرکز، می­گوید: «این جا باید درس­ها را طبق نیازهای فردی هر دانش­آموز تنظیم کنیم و زبان را از طریق فعالیت­های عملی آموزش دهیم، تا این که روی اصول گرامری برویم. این مرکز هم­چنین به اولیای دانش­آموزان کمک می­کند، که بتوانند پیش پزشک بروند و یا آدرس یک سوپر مارکت را پیدا کنند.»
برخی از اتحادیه­های کارگری و گروه­های فعال در حقوق شهروندی بر این باورند، که برنامه­ی خوشامدگویی به فضای  آموزشی موجب تحقیر کودکان و خانواده­هایشان می­شود. بگونا سانچز، سخن­گوی ضد راسیست، در این باره می­گوید: «جدا کردن کودکان به معنی انتگره کردن آن­ها نیست، بلکه مطرود کردن آن­هاست.» سال 2008، وقتی که دانش­آموزان یک مرکز در شهر ویس در نزدیک بارسلونا فارغ­التحصیل شدند، اعتراضاتی در بین گروه­های مهاجر صورت گرفت. آنا ارّا، عضو شورای شهر ویس، می­گوید: «جنجال بعد از مدتی فروکش کرد و نهایتا در رابطه با برنامه می­توان گفت هیچ کس خوشحال­تر از افرادی که از آن استفاده کرده­اند نیست. والدینی که یکی از بچه­هایشان را به این مرکز فرستاده­اند، می­خواهند سایر کودکانشان نیز به این مرکز بیایند. تازه برخی اوقات سعی می­کنند ما را متقاعد کنند که نوزادان را هم بپذیریم. وقتی که دانش­آموزان از این مراکز فارغ­التحصیل می­شوند، وارد مدارس عمومی می­شوند که طبق قانون نباید تعداد شاگردان غیر بومی هر کلاس بالای سی درصد باشد. والدین دانش­آموزان همراه آن­ها به جشن ورود به مدرسه می­روند و به آن­ها گفته می­شود، که چه غذایی برای بچه­هایشان به مدرسه بیاورند. ما زمانی موفق خواهیم بود، که طی ده سال آینده پانزده درصد از دانش­جویان دانش­گاه­ها از میان مهاجران باشند.»
البته اگر تمام اسپانیا به استقبال این مساله برود. حفید، کودک نه ساله­ای که در مراکش به دنیا آمده است، لباس قرمز پوشیده است. وقتی معلم­اش از او می­خواهد، که رنگ سیاه را بیاورد، اندکی گیج می­شود. معلم دستور را با دقت تکرار می­کند و حفید ناگهان برافروخته می­شود و می­گوید سیاه! بعد لبخندی می­زند و رنگ مورد نظر را به هم­کلاسی­هایش می­دهد.
 
یونان: پیش­رفت، پس­رفت
نیکول ایتانو، آتن
 
هاوا سانکو با دخترانش یونانی صحبت می­کند. البته او قبول دارد، که به هنگام عصبانیت به زبان مادری­اش یعنی سیرالئونی آمیخته با یونانی برمی­گردد. آهی می­کشد و می­گوید: «دخترانم اندکی زبان سیرالئونی را می­فهمند.»
برای دختری مانند فاطمه که شانزده ساله است و نام یونانی استفانیا را بر خود نهاده است، یا ماریا که چهارده ساله است، و هر دو در یونان به دنیا آمده­اند، سیرالئون جایی ویران شده بر اثر جنگ است که آن­ها فقط در مستندهای تلویزیونی دیده­اند و از افراد خانواده چیزهایی درباره­اش شنیده­اند. اما نزد دولت یونان و بیش­تر یونانی­ها، آن­ها هنوز مسافران موقت در کشورشان هستند. سانکو  بیست و سه سال پیش به یونان آمده است و مانند دخترانش هنوز در دایره­ی بی پایان اجازه اقامت­های دو ساله می­چرخد. او می­گوید: «قوانین کاملا راسیستی­اند. نمی­توان از کودکانی که در این جا به دنیا آمده­اند، انتظار داشت به " کشورشان" برگردند. بچه­های من کودکان یونان هستند.»
دولت یونان لایحه­ای را تصویب نموده است، تا این مشکلات رفع گردد. جرج پاپاندرو، نخست وزیر سوسیالیست که اکتبر گذشته انتخاب شده، قول داده است حق شهروندی برای دویست و پنجاه هزار از کودکان مهاجر که در یونان به دنیا آمده­اند و یا در این جا درس خوانده­اند را به رسمیت بشناسد. پاپاندرو می­داند، که انسان بدون داشتن حق شهروندی از جامعه مطرود است. گرچه پدر و پدربزرگ پاپاندرو، نخست وزیر یونان بوده­اند، خودش در آمریکا به دنیا آمده است و بیش­تر دوران کودکی­اش خارج از یونان زندگی می­کرده است. پاپاندرو وضعیت وخیم مهاجرت در یونان را اندکی بهبود بخشیده است و آن را در اولویت کاری­اش قرار داده است. در این باره می­گوید: «اعطای حق اقامت به مهاجران نسل دوم ـ آن گونه که نامیده می­شوند­- جزو اصول بدیهی حقوق انسانی است.»
لایحه­ی او غوغایی در یونان به وجود آورده است، که منجر به اندکی عقب­نشینی و مناظره­های طولانی درباره­ی مفهوم یونانی بودن شد. احزاب دست راستی جزو مخالفان آشکار طرح او بودند، با این ادعا که مردم یونان از یک تبار مخصوص هستند که اعقاب آن­ها به ساکنان آتن و اسپارت قدیم می­رسد، دارای فرهنگ مشترکی­اند و کلیسای ارتدوکس یونان آن­ها را بهم پیوند داده است.
با وجود تلاش­های دولت هم­چنان نارضایتی در حال افزایش نسبت به سیل مهاجران هر روزه در میان مردم یونان به چشم می­خورد. مهاجرت، چالش­هایی در رابطه با پیوندهای سخت خانوادگی و فرهنگ شرقی یونانی به دنبال داشته است. وقتی که دولت تعریف ایده­ی شهروندی را به میان جامعه برد، هزاران نظر عنوان شد که از میان آن­ها موارد زیر برجسته بودند. «کسی که اهل یونان نیست، نباید یونانی نامیده شود» یا «کسی که در یونان به دنیا آمده است» و «نمی­توان کسی را یونانی کرد». مجموعه این فشارها، پاپاندرو را وادار کرد پیشنهاد اولیه­ی خود را اندکی رقیق کند.
اگر چه مردم یونان بیش­تر سال­های قرن بیستم را در مهاجرت بوده­اند، برای آن­ها مهاجرت پدیده­ی تازه­ای است. این پدیده آن چنان بدیع است، که در رابطه با مهاجرت دولت­های یونان تا سال 1991 از قوانینی پیروی می­کردند که در دهه­ی بیستم قرن گذشته برای مسیحیانی که بعد از جنگ جهانی اول از ترکیه گریخته بودند، تنظیم شده بود. اما با نگاهی از آپارتمان سانکو به بیرون، تغییراتی که در ترکیب جمعیتی یونان بعد از دهه­ی نود میلادی به وجود آمده است را می­توان شاهد بود. به گفته­ی سانکو: «ده سال پیش بیش­تر ساکنین این جا یونانی بودند، اما امروزه روی زنگ ورودی خانه­ها کلمات بنگلادشی، بلغاری و اوگاندایی به چشم می­خورد.»
اکنون افراد بدون حق اقامت بیش از پانزده درصد جمعیت یونان را در بر می­گیرد. اکثریت عظیم آن­ها، تازه واردهایی از کشورهای حوزه­ی بالکان به ویژه آلبانی هستند. در چند سال گذشته، یونان موجی از مهاجران غیر قانونی از آسیا و آفریقا را به خود دیده است که با انداختن قایق­های بادی از ترکیه خود را در یکی از جزایر یونان رها می­کنند. تنها در نیمه­ی اول سال گذشته، بیش از یک چهارم دستگیری­های مهاجران غیر قانونی اروپا در یونان روی داده است. این آمار دو برابر دستگیری­های ایتالیا و بیش ازمجموع سایر کشورهاست.
دولت یونان در فقدان یک استراتژی منسجم، با سیل مهاجران در هم شکسته شده است. مراکز بازداشت کشور ظرفیت هزار نفر را دارد، در حالی که در نه ماهه اول سال 2009 بیش از نود و پنج هزار نفر مهاجر فاقد مدارک قانونی وارد یونان شده­اند. بیش­تر ورودی­های جدید مدت کوتاهی در بازداشت­گاه نگه­داری می­شوند و بعد به آن­ها کاغذی داده می­شود تا ظرف یک ماه خاک یونان را ترک کنند. علاوه بر ورودی­های جدید، توده­ای از چهل و دو هزار کیس پناهندگی ناتمام و هزاران کیس دیگر که هنوز خود را معرفی نکرده­اند، وجود دارد.
سیستم پرهرج و مرج کنونی، باعث تشکیل توده­ای از مهاجران زیرزمینی شده است که در وضعیتی برزخی در حاشیه­ی اجتماع زندگی می­کنند و مناطقی از آتن را به خرابه­هایی از جنایت و موادمخدر تبدیل کرده­اند. زنان جوان روسپی همه جا دیده می­شوند. دختران سانکو می­گویند: همیشه از مردم سرگذر به آن­ها پیشنهاد فحشا داده می­شود.
دولت جدید عمق مشکلات را درک کرده است و مشغول سرهم بندی سیستم پناهندگی و به کنترل در آوردن جرائم است. میکالیس کریسیکویدیس، وزیر امور مهاجرت، می­گوید: «یونان مرزهایش را محکم می­کند و بازداشت­گاه­ها و مراکز دیپورت جدیدی می­سازد، تا به همه نشان دهد که دیگر دروازه­­هایش به روی همه باز نیست. یونان با مشکلات عظیمی روبرو است. باید مطابق ارزش­های انسانی و حقوق بشر و معیارهای آزادی با هزاران مهاجر رفتار شود، در حالی که ما نمی­توانیم میزبان هزاران نفر از این مهاجران باشیم. کشور ما این توان را ندارد.»
هر چند گروه­های حقوق بشری تلاش­های یونان را می­ستایند، اما هشدار می­دهند که شکست در حل مساله­ی مهاجرت همراه بحران اقتصادی جاری یونان را غرق مشکلاتی می­کند که می­تواند به انفجار جامعه تبدیل شود. آلکسیا واسیلیو، حقوق­دان و مشاور پناهنده­ها، می­گوید: «اوضاع در یونان بدتر و بدتر می­شود و ما فقط اندکی از فشارهای به وجود آمده را احساس می­کنیم.»
اول مارس 2010