۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

دیوار

مردی از کنار دیواری می‌گذشت
دیواری سُست
که در آن رخنه‌ئی بود.
چون از رخنه نظر کرد، دو پیکره را بازشناخت
که در دورترین دنج کشتزاری سپید در حرکت بودند.

برانگیخته و مضطرب بودند
و در پی کـُشتن یکدیگر.
آن که دستانش را از هم گشوده
سینه پیش داده بود
زنی بود.
آیا به‌جذبه و شوق آمده بود؟

آن که بر زمین درغلتیده بود
زنده بود
و سینه‌های سپید بزرگش
تن را می‌گداخت.

مرد از رخنه روی برتافت

و ناگهان تـُندری سخت گوشش را آزرد.
این تندر پایان بود
یا تندر آغاز؟

0 نظرات: