۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

بحثی پیرامون مبانی پایه ای سوسیالیسم علمی


لنین با درک عمیق از امپرایالیسم و تضادهای آن نخسین کسی بود که برای اولین بار مسئله امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد را مطرح ساخت . چرا که در دوران سرمایه داری رقابت آزاد مسئله پیروزی سوسیالیسم بنحو دیگری طرح بود که آموزگاران پرولتاریا و از جمله انگلس آنرا در " اصول کمونیسم " چنین توضیح می دهد :
" آیا این انقلاب ( انقلاب پرولتاریا ) در یک کشور بوقوع خواهد پیوست ؟  نه . صنایع بزرگ با ایجاد بازار جهانی آنچنان خلق های کره زمین و بخصوص متمدن ترین آنها را بیکدیگر نزدیک کرده است که هر خلق وابسته به آن چیزی است که در نزد دیگران می گذرد . صنایع بزرگ ، بعلاوه در تمام کشورهای متمدن تکامل اجتماعی را تا آن درجه وحدت بخشیده است که در تمام کشورها بورژوازی و پرولتاریا به صورت مهمترین طبقات جامعه درآمده اند و آنتاگونیسم ( تضاد آشتی ناپذیر- نگارنده ) این دو طبقه امروز آنتاگونیسم اساسی جامعه است . در نتیجه انقلاب کمونیستی یک انقلاب صرفاً ملی نیست و در یک زمان در تمام کشورهای متمدن یعنی لااقل در انگلستان و آمریکا ، فرانسه و آلمان روی خواند داد . انقلاب در هر یک از این کشورها سریعتر یا کندتر رشد خواهد کرد بر حسب اینکه این یا آن کشور دارای صنعتی رشد یافته تر ، ثروت ملی بیشتر و توده وسیعتری از نیروهای مولده باشد  بهمین جهت این انقلاب در آلمان کندتر و مشکل تر ، در انگلستان سریعتر و آسانتر خواهد بود . باضافه  برروی تمام کشورهای جهان انعکاس بزرگی خواهد داشت و نحوه تکامل آنها را بکلی تغییر خواهد داد و به آن سرعت فوق العاده خواهد بخشید . این انقلاب یک انقلاب جهانی خواهد بود و بنابراین باید یک زمینه جهانی داشته باشد " .
این آموزگار کبیر در " تاریخچه اتحادیه کمونیست ها " باره دیگر به این نکته اشاره می کند :
" اتحادیه مخفی مانند محفل علنی بزودی خصلت بین المللی یافت ، در درجه اول و بمعنای محدود عملاً بعلت ملیت های مختلف اعضای آن و از لحاظ تئوریک بعلت این اندیشه که  هر انقلاب برای آنکه به پیروزی برسد باید اروپایی باشد "
در واقع این بود بطور کلی نظر مارکس و انگلس در دهه 40 قرن 19 درباره انقلاب سوسیالیستی .
علت اساسی آن این بود که در آن دوران هر انقلاب پرولتری با مداخله مشترک بورژوازی تمام کشورهای اروپا و حتی کشورهای استبدادی فئودالی مانندروسیه ( ژندارم اروپا ) مواجه می گردید و درهم شکسته میشد .
لذا بر اساس تجربه تاریخ ، فقط تصرف قدرت دولتی  حداقل در چند کشور سرمایه داری بزرگ اروپایی می توانست بورژوازی اروپا ، این دشمن مشترک پرولتاریا را سرنگون کند و پیروزی انقلاب سوسیالیستی را امکان پذیر گرداند . در آن زمان انقلاب سوسیالیستی پیروزمند در مقیاس اروپای باصطلاح " متمدن " قابل تحقق بود . همانطوریکه انقلابات کبیر فرانسه و کمون پاریس      ( با بسیج دژ سرمایه داری اروپا درهم شکسته شدند ) در عمل درستی این نظر را باثبات رساند .
 
لنین با بررسی و تحلیل واقعیت نوین سرمایه داری به تئوری هائی دست یافت که آنها را در آثار مارکس و انگلس نمی توان یافت ، به این دلیل استوار که پایه گذاران مارکسیسم در دوران دیگری زندگی می کردند که با دوران لنین تفاوت داشت . این آموزگاران کبیر پرولتاریا پیش از پیدایش مرحله نوین سرمایه داری با زندگی وداع کردند و بدیهی است چیزی را که نمی شناختند ، نمی توانستند مورد پژوهش قرار دهند .آموزش های مارکس و انگلس متعلق به سرمایه داری قرن 19 می باشد که صفت مشخص آن ، رقابت آزاد است .
می دانیم که در آستانه گذار از قرن 19 به قرن 20 سرمایه داری بتدریج تکامل یافت و وارد مرحله تازه ای گردید ، مرحله انحصارات سرمایه داری یا امپریالیسم . لنین که جوهر مارکسیسم را دریافته بود ، با پیروی از اسلوب مارکس ، از واقعیت های موجود برخاست و با بررسی علمی واقعیت دوران به تئوری های نوینی دست یافت که قادر گردید جنبش پرولتاریا را براهی انقلابی سمت و سوی دهد و آنرا از زیر نفوذ احزاب سوسیال دموکرات که سستی و بی عملی و اپورتونیسم کریبان آنها را گرفته بود ، بیرون کشد .
لذا در دوران امپریالیسم سیمای جهان نسبت بدوران سرمایه داری رقابت آزاد تغییر کرده بود . در آن دوران جهان میان دستجات مالی تقسیم شده و تقسیم مجدد دنیا در بین قدرت های امپریالیستی در دستور کار انحصارات سرمایه داری قرار داشت . درزمانی که ناموزنی تکامل اقتصادی و سیاسی ، تضادهای سرمایه داری را تا بالاترین درجه رسانده بود و گروههای امپریالیستی را بمصاف یکدیگر کشانده بود و جنگ های جهانی بین المللی امپریالیستی را سبب می گردید . در زمانی که این جنگهای غارتگرانه و استیلاطلبانه باعث تضعیف جبهه جهانی امپریالیستی می کشت و امر انقلاب را در سست ترین حلقه آن سبب می شد .
 آری در چنین دورانی حکم مارکس و انگلس که محصول دوران رقابت آزاد سرمایه داری بود ، نمی توانست جوابگوی حل تضادهای دوران انحصارات امپریالیستی باشد . در چنین دوران جدید ، تنها راه حل های نوین قادر به حل تضاد های جدید دوران بود .
در واقع اگر قرار بود براساس " تز " دوران رقابت آزاد سرمایه داری عمل گردد ، می باید از انقلاب دست کشید و در انتظار انقلاب همزمان در تمام کشورهای سرمایه داری نشست .امری را که کائوتسکیست ها و ترتسکیست ها بدون در نظر گرفتن شرایط جدید که راه حل های نوینی را طلب  می کرد ، چون مذهبیون خشک مغز بر آن اصرار می ورزند .
یا با درک لنین از دوران جدید :
" به عمل متحد پرولترهای تمام کشورها اندیشیدن بمعنی تعلیق سوسیالیسم به محال است "
                                                                     ( کاریکاتور مارکسیسم )
همانطور که در بحث لنینیسم توضیح داده شد ، مبداء تئوری سوسیالیسم در یک کشور واحد ، قانون ناموزونی تکامل سرمایه داری در دوران امپریالیسم است و دقیقاً براساس این قانون بود که لنین برای نخستین بار قادر گردید تئوری " امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد را " تئوریزه کند و بعنوان اولین طراح و مبتکر این " تز " ، پرچمدار انقلابات سوسیالیستی در جهان گردد .
با توجه به گفته لنین :
" ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی ، قانون بی چون و چرای سرمایه داری است . از اینجا نتیجه می شود که پیروزی سوسیالیسم  ابتدا در معدودی از کشورها و یا حتی در کشور جداگانه سرمایه داری ممکن است " .
می توان دریافت بر چه اساسی ؛ حکم انگلس در باره همزمان بودن انقلاب پرولتری در چند کشور بزرگ سرمایه داری اروپا ، جای خود را به  " تز "  امکان پیروزی سوسیالیسم در کشور واحد داد . لنین که دیالکتیسین کبیری بود هرگز خود را اسیر کلمات نکرد و توانست تئوری مارکس و انگلس را بر مبنای دوران جدید تکامل دهد .
لنین با درک عمیق این اندیشه مارکس و انگلس که  " بکار بردن اصول همیشه و در همه جا بستگی به شرایط تاریخی دارد "  مارکسیسم را در انطباق با شرایط جدید تکامل بخشید .
بیقین اگر مارکس و انگلس در این دوران می زیستند بهمان تئوری ها و نتایجی دست می یافتند که لنین دست یافت . نباید فراموش کرد که حقیقت علمی با افرادی که به شناخت آن می پردازند ، تغییر نمی پذیرد . حقیقت علمی مستقل از افرادی است که بدان دست پیدا می کنند .
قابل ذکر است ؛ برچسب دروغین نا چسب  " مارکسیسم روسی "  از طرف کسانی به لنینیسم زده می شود که در واقع جوهر مارکسیسم را درنیافته اند و چنین می پندارند همینکه لنین سخنانی می گوید که مارکس و انگلس نگفته و ننوشته اند پس مارکسیسم او ( لنین ) از مارکسیسم ، مارکس و انگلس متمایز است . آثار درخشان لنین بیان این حقیقت مسلم است که : دستاوردهای تئوریک لنین در تمامی عرصه ها ادامه دهنده اندیشه مارکسیسم در شرایط جهان امپریالیسم می باشد .  
انقلاب سوسیالیستی سرخ اکتبر 1917 سند تاریخی درستی حکم لنین می باشد و بیانگر این امر که ؛ جنگ امپریالیستی می تواند جبهه امپریالیسم را نه تنها در یک کشور پیشرفته ، بلکه در کشوری که از لحاظ صنعتی به تکامل کامل نرسیده باشد از هم بگسلد .
انقلاب سوسیالیستی سرخ 1949 چین که در کشور نیمه مستعمره و نیمه فئودالی رخ داد ، نمونه تاریخی دیگری از صحت حکم لنین می باشد .
لنین در سال 1915 تئوری پیروزی سوسیالیسم در یک کشور را مطرح کرد و بر اساس آن مسئله سلب مالکیت از سرمایه داران و سازمان دادن تولید سوسیالیستی را در سر لوحه کار انقلاب قرار داد و بدین ترتیب روند انقلاب را در قبال کشورهای سرمایه داری بیان داشت . وی می نویسد :
 
" ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی یک قانون بی چون و چرای سرمایه داری است . در نتیجه پیروزی سوسیالیسم در آغاز در معدودی از کشورها و حتی در یک کشور سرمایه داری جداگانه امکان پذیر است ، پرولتاریا پیروز این کشور پس از سلب مالکیت از سرمایه داران و پس از آنکه در کشور خود تولید سوسیالیستی را سازمان داد علیه بقیه جهان سرمایه داری برمیخیزد ، طبقات ستم دیده کشورهای دیگر را بسوی خود جلب می کند و آنها را به قیام و شورش علیه سرمایه داران
برمی انگیزد و حتی در صورت لزوم علیه طبقات استثمارگر و دولتهای آنها به نیروی نظامی متوسل می شود " .                                                    ( درباره شعار کشورهی متحد اروپا )
در واقع با تکیه بر همین تئوری بود که لنین انقلاب اکتبر را تدارک دید و در شرایط مساعد آنرا به تحقق درآورد . البته باید توجه داشت که لنین برآن بود که پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد آنهم کشوری از لحط صنعتی عقب مانده کاری دشوار و طولانی است ولی هیچگاه در استقرار بنای جامعه سوسیالیستی تردید نکرد و آنرا هم در تئوری و هم در عمل تدارک دید .
ترتسکی از همان سال 1915 با نظر لنین به مقابله برخاست و بلافاصله پس از انتشار مقاله لنین در ارگان بلشویکها چنین نوشت :
" نشریه سوسیال دمکرات ( ارگان بلشویکها ) از ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی کشورهای امپریلایستی نتیجه می گیرد که پیروزی سوسیالیسم در کشور واحد امکان پذیر است و در نتیجه بی حاصل است دیکتاتوری پرولتاریا را در یک کشور جداگانه مشروط به تشکیل کشورهای متحد اروپا کرد .... اینکه هیچ کشوری نباید در مبارزه خود در انتظار دیگران بماند ، امری بدیهی است . که لازم و مفید است آنرا تکرار کرد برای آنکه اندیشه فعالیت بین المللی متوازی جای خود را به اندیشه بی عملی بین المللی در انتظار ماندن ندهد . بدون آنکه در انتظار بمانیم ، مبارزه را در زمینه ملی شروع می کنیم و ادامه می دهیم . با اطمینان مطلق به اینکه ابتکار ما تکانی به مبارزه در کشورهای دیگر خواهد داد و اگر چنین چیزی به وقوع نپیوندد ساده لوحی خواهد بود اگر تصور کنیم- و تجربه تاریخ و ملاحظات تئوریک بر آن گواهی میدهند- که مثلاً روسیه انقلابی خواهد توانست در برابر اروپای محافظه کار بایستد یا آلمان سوسیالیستی خواهد توانست در دنیای سرمایه داری منفرد باقی نماند " .
 
ملاحظه می گردد با بینش ترتسکی ؛ پیروزی سوسیالیسم در یک کشور منوط به انقلاب سوسیالیستی در کشورهای دیگر سرمایه داری است . ترتسکی تاکید دارد که ؛ بدون چنین انقلابی نمی توان سوسیالیسم را در یک کشور به پیروزی رسانید . ترتسکی در حالی که پرولتاریا را  به انقلاب سوسیالیستی فرا می خواند در عین حال به او می گوید که به هدف خود دست نخواهد یافت . یعنی توده ها را به انقلابی فرا می خواند که حکم شکست آنرا را از قبل صادر کرده است . نا گفته پیداست فرجام انقلابی که شکستش از قبل تعیین شده ، چه می باشد .
بر اساس تعلیم مارکسیسم انقلاب سوسیالیستی با این هدفی تدارک دیده می شود که جامعه ای نوین ، فارغ از هرگونه استثمار را بنای نهد . در صورتیکه طبق نظر ترتسکی اگر هدف دست نیافتنی است ، جداً چه جای پرداختن به انقلاب است ؟
ترجمان گفتار ترتسکی :  در حالی که عدم امکان انقلاب همزمان در یک سلسله از کشورهای سرمایه داری از لحاظ تئوری مسلم است و تجربه تاریخ نیز برآن مهر تائید می زند . در این صورت تدارک انقلاب ؛ که سالهای دراز بطول می انجامد و متضمن جانبازی ها ، از خودگذشتگی ها ، سختی و محرومیت های بسیاری می باشد واقعاً چه مفهومی پیدا میکند و اصولاً چگونه ممکن است بدنبال هدفی روان شد که دسترسی به آن مقدور نیست ؟
تجربه انقلاب اکتبر نشان داد که ابتکار پرولتاریای روس اگر چه تکانی به مبارزه انقلابی در کشورهای دیگر داد ولی هیچیک از این مبارزات به پیروزی انقلاب سوسیالیستی نیانجامید و بعلاوه پس از مدتی کوتاه جنبش انقلابی رو به افول رفت و سرمایه داری ثبات ( موقتی ) خود را باز یافت .
نتیجه اینکه " تز " عدم امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور خواه نا خواه در چارچوب منافع بورژوازی و دوام و بقای جامعه بورژوازی عمل می کند .
این ادعا که پس از انقلاب اکتبر لنین و بلشویکها بر این نظر بودند که بدون انقلاب در کشورهای امپریالیستی و بویژه آلمان نظام مستقر در روسیه قادر نیست برجای بماند و بسوی سوسیالیسم تکامل یابد بکلی باطل است . البته لنین و بلشویکها به انقلاب در کشورهای دیگر و بویژه آلمان با علاقه می نگریستند . زیرا چنین انقلاب یا انقلاباتی می توانست کار پیروزی سوسیالیسم را آسان کند و تا اندازه ای پیروزی نهائی سوسیالیسم را تضمین نماید . اما آنها هرگز اساس کار خود را جهت نیل به سوسیالیسم بر مبنای انتظار انقلاب در کشورهای دیگر نگذاشتند . به گفتار لنین دقت کنیم .
لنین در 8 ژانویه 1918 یعنی دو ماه بعداز پیروزی انقلاب چنین نوشت :
 
" باید اوضاع و احوال انقلاب سوسیالیستی در روسیه مبنای هر گونه عمل تعیین وظائف بین المللی حکومت شوروی باشد زیرا موقعیت بین المللی در چهارمین سال جنگ چنان است که لحظه احتمالی انفجار انقلاب و سرنگونی فلان یا بهمان دولت امپریالیستی اروپا ( و منجمله آلمان ) را محاسبه ناپذیر می سازد . شکی نیست که انقلاب سوسیالیستی باید در اروپا فرا رسد و فرا نیز خواهد رسید . تمام امیدواری های ما در مورد پیروزی  نهائی  ( تکیه از لنین ) سوسیالیسم مبتنی بر این اطمینان و بر این پیش بینی علمی است ..... ولی اشتباه می شود اگر بنای تاکتیکهای حکومت سوسیالیستی روسیه و پایه تلاشها بر روی این نکته گذارده می شد که آیا در شش ماه آینده ( یا در مدت کوتاهی نظیر آن ) انقلاب سوسیالیستی اروپا و بخصوص آلمان فرا خواهد رسید یا نه " .  و یا
 
" با چنین وضعی اگر ما فقط به این حساب که انقلاب آلمان در آتیه کاملاً نزدیک و کوتاه چند هفته ای  شروع خواهد شد یا نه ، سرنوشت انقلاب آغاز شده سوسیالیستی در روسیه را در معرض برد و باخت قرار دهیم ، تاکتیک بکلی غیر جائزی در پیش گرفته ایم . چنین تاکتیکی ماجراجویانه خواهد بود . ما حق نداریم این طور ریسک کنیم "   ( تز های مربوط به انعقاد صلح جداگانه )
 
هنگامی که در بهار 1921 مسئله انتقال از کمونیسم جنگی یا احذ مازاد محصول به مالیات جنسی مطرح شد لنین توضیح میداد که بازگشت محدود به سرمایه داری بمعنی رها کردن سوسیالیسم نیست، منظور پی ریزی پایه های سوسیالیستی اقتصاد با اتحاد دهقانان تحت رهبری پرولتاریا می باشد .
بعداز یکسال لنین در سخنرانی خود در مجمع عمومی شورای مسکو با قاطعیتی تمام گفت :
" از روسیه نپ روسیه سوسیالیستی بیرون خواهد آمد " .
سرانجام در بهار 1923 لنین در مقاله ای تحت عنوان " درباره کئوپراسیون " چنین نوشت :
 
" در واقع اقتدار دولت بر روی تمام وسائل اصلی تولید ، قدرت دولتی در دست پرولتاریا ، اتحاد با ملیونها دهقان کوچک و خرده پا ، رهبری دهقانان توسط  پرولتاریا و غیره ... آیا اینها همه آن چیزی نیست که برای ساختمان یک جامعه سوسیالیستی کامل ضروری است ؟  . این هنوز ساختمان کامل جامعه سوسیالیستی نیست . اما همه آن چیزی است که برای این ساختمان ضروری و کافی است " .
بنابراین ملاحظه می گردد که تمام گفته های لنین و بلشویکها بطور روشن دلالت بر انجام انقلاب سوسیالیستی می کند و ساختمان سوسیالیسم در روسیه را منوط به انقلاب در دیگر کشورها نمی گردانند . باید دانست این امر در حالی بود که امواج انقلاب در کشورهای سرمایه داری فرو نشسته بود .
در مقابل ترتسکیست ها و شبه ترتسکیست ها که اصولاً به انقلاب سوسیالیستی در یک کشور باور ندارند جهت زدن لنینیسم بدروغ  " تز " امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور واحد را به استالین نسبت می دهند . گر چه نام استالین با ساختمان سوسیالیسم در شوروی عجین می باشد و عجیب نیست که تمام ضد لنینیست ها جهت تخطئه یک دوره 30 ساله ساختمان سوسیالسم در شوروی او نشانه می گیرند .
ترتسکی در پاسخ به اظهارات لنین که " از روسیه نپ روسیه سوسیالیستی بیرون خواهد آمد "  در همان سال بدنبال گفتاری تحت عنوان " برنامه صلح " چنین نوشت :
" تا زمانی که بورژوازی در دیگر کشورهای اروپائی در قدرت است ما مجبوریم در مبارزه با انزوای اقتصادی بدنبال موافقتنامه هائی با جهان سرمایه داری باشیم . در عین حال با اطمینان می توان گفت که این موافقتنامه ها می توانند در بهترین حالات ما را در درمان این یا آن بیماری اقتصادی ، در این یا آن گام به پیش یاری رسانند اما اعتلا واقعی اقتصاد سوسیالیستی در روسیه ممکن نخواهد بود مگر پس از پیروزی پرولتاریا در کشورهای عمده اروپا " .
بروشنی می توان دریافت در مسئله امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور واحد ، لنین و بلشوکها با ترتسکی و شرکاء در دوقطب کاملاً مخالف قرار داشتند . لنینیسم یا ترتسکیسم مبارزه ای بود بین دردیدگاه ؛ لنین و لنینیست ها از یک طرف- ترتسکی و ترتسکیست ها از طرف دیگر ، مبارزه دو نظر تدوین شده راجع به امکان و یا عدم امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور ، مبارزه مربوط به امکان و یا عدم امکان برپایی ساختمان سوسیالیسم در یک کشور ، مبارزه ای که چون واقعیت انکار ناپذیر در حزب کمونیست شوروی از آغاز تا پایان بین این دومشی باشکال مختلف وجود داشت .
اگر لنین بر آن بود که پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد و بطور مشخص در روسیه امکان پذیر است و پرولتاریا پس از تصرف قدرت سیاسی نه فقط می تواند آنرا حفظ و حراست کند بلکه قادر است راه خود را ادامه دهد ، قادر است از سرمایه داران سلب مالکیت کند ، قادر است اقتصاد سوسیالیستی را سازمان دهد و پایگاه نیرومندی جهت کمک به پرولتاریا کشورهای سرمایه داری بوجود آورد .
در مقابل ترتسکی عقیده داشت که انقلاب پیروزمند در یک کشور واحد در کوتاه مدت به اتقلاب پرولتاریا در کشورهای دیگر منجر نخواهد شد و در نتیجه پرولتاریا کشور انقلاب پیروزمند قادر نخواهد بود اقتصاد سوسیالیستی را سازمان دهد و حتی قادر نخواهد بود قدرت سیاسی را نیز حفظ کند .
دقیقاً بر اساس همین بینش ضد انقلابی بود که ترتسکیست ها به سردمداری ترتسکی در تمام دوران تدارک انقلاب و ساختمان سوسیالیسم با بلشویکها در تضاد قرار داشتند و در همکاری با ضد انقلاب داخلی و خارجی از انجام هیچ اعمال خرابکارانه و جنایتکارانه ای دریغ  نورزیدند .
 
فشرده تز لنین
انجام انقلاب سوسیالیستی را در کشوری که حلقه زنجیر امپریالیسم سست تر از جاهای دیگر بود امکان پذیر می دانست و اظهار می داشت : انجام انقلاب سوسیالیستی در هر کشوری بستکی به این ندارد که صنعت در آن کشور چقدر رشد کرده است- پرولتاریا چند درصد از اهالی را در برمی گیرد- تمدن و مدنیت چقدر می باشد- فرهنگ و دمکراسی رشدش فلان و بهمان درصد باید باشد و غیره ...،  بلکه اعتقاد راسخ داشت ؛ انقلاب سوسیالیستی در هر کشوری بستگی به  تناسب قوای طبقاتی   دارد . یعنی اینکه در هر کشوری پرولتاریا قادر شود از طریق حزب پیشاهنگ اش زحمتکشان را بدور خود بسیج کند و در  اتحاد  با آنان قرار گیرد ( اتحادی که رهبری آن در دست پرولتاریا است ) ، می تواند و باید به پیشواز انقلاب سوسیالیستی رود و آنرا جهت بدست گرفتن قدرت سیاسی رهبری کند .
مفهوم انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد
طبق نظرات آموزگاران سوسیالیسم علمی : پرولتاریا می باید در یک نبرد طبقاتی سرنوشت ساز ، در جریان یک قیام عمومی سراسری ، در جریان درهم شکستن ماشین بورکراتیک و نظامی دولت بورژوازی ، از طریق انقلاب قهرآمیز ، در حالی که پرولتاریا بصورت هیت حاکمه متشکل می باشد حکومت خود را بر ویرانه های نظام سرنگون شده سرمایه داری مستقر نماید .
پرولتاریائی که  قدرت سیاسی  را در دست دارد ، از آن استفاده خواهد کرد و قدم بقدم قدرت اقتصادی
( سرمایه ) را از چنگ بورژوازی بیرون می آورد و بدین ترتیب شاخص سوسیالیسم را در بخش اقتصاد به تحقق در می آورد .
در واقع پایه اقتصاد سوسیالیستی عبارت است از : تبدیل مالکیت خصوصی بر وسائل تولید  به مالکیت اجتماعی . طبیعی است این تحول از طریق سلب مالکیت از صاحبان وسائل تولید بزرگ آغاز می شود . یعنی کارخانه ها- فابریک ها- موسسات مالی- نظامی- حمل و نقل هوایی، دریایی و زمینی- منابع زمینی- زیر زمینی ، در اختیار و تحت کنترل دولت پرولتاریا در می آیند و بخش سوسیالیستی اقتصاد را تشکیل می دهند .
متدی را که لنین و لنینیست ها و یا بهتر است گفته شود بلشویکها در انجام انقلاب سوسیالیستی و برپایی ساختمان سوسیالیسم در روسیه بکار بردند ، مطابق همان اصلی است که مارکس و انگلس در استفاده از  نیروی ذخیره  انقلاب و بکارگیری نیروی آنان در استقرار ساختمان سوسیالیسم روی آن تکیه داشتند . و اتفاقاً این همان اصلی است که ترتسکی و ترتسکیست ها هرگز بدان اعتقادی ندارند و اصولاً نه تنها امکان انقلاب سوسیالیستی توسط کارگران در اتحاد با دهقانان فقیر را قبول ندارند ، بلکه بین دهقانان با کارگران تضادی آشتی ناپذیر قائلند ، که حل آنرا به انقلاب جهانی حواله می دهند .
فشرده نظر ترتسکی و ترتسکیست ها
اولاً  به انقلاب در کشورهائی که سرمایه داری از رشد کامل برخوردار نشده باشد ، اعتقادی ندارند . یعنی با انجام انقلاب سوسیالیستی در روسیه بیقین مخالف بودند .
دوماً  انقلاب را فقط در کشورهائی که سرمایه داری در آن رشد کلاسیک کرده باشد امکان پذیر میدانند ، آنهم نه در یک کشور بلکه در چندین کشور سرمایه داری در عرصه جهانی .
سوماً  به نیروی دهقانان بعنوان نیروی ذخیره انقلاب اعتقادی ندارند ، و نه تنها اتحاد کارگران با آنها را مردود می دانند بلکه بین آنها تضادی آشتی ناپذیر قائل هستند که حل آنرا در گرو انقلاب جهانی می دانند .
یعنی اگر به نیروی دهقانان اعتقاد نداشته باشی ، بدنبال اتحا نمی روی . بدنبال اتحاد که نباشی ، نمی توانی به نیروی تعین کننده ای تبدیل گردی ( دهقانان در روسیه اکثریت زحمتکشان را تشکیل می داند- تاکتیک غلط می توانست این نیروی عظیم را به نیروی ذخیره دژ سرمایه تبدیل کند ) . در نتیجه نمی توانی بر اساس قوای طبقاتی که در آن صورت برتری با اردوگاه دشمن است ، بر دژ سرمایه یورش بری و در انقلاب پیروز گردی .
لذا ملاحظه می گردد که ترتسکیست ها با چه ظرافتی با نام مارکسیسم- مارکسیسم را از دورن تهی می کنند.
اگر در بررسی تاریخ نبرد طبقاتی حزب کمونیست شوروی دقت کرده باشید ، مسلماً پی خواهید برد که ترتسکی و ترتسکیست ها هیچ زمان در جهت وحدت و یکپارچکی حزب حرکت نمی کردند بلکه بر عکس همواره در جهت تفرقه آن می کوشیدند .
ترتسکی و ترتسکیست ها علیرغم اینکه در رهبری حزب شرکت داشتند ولی همیشه در بخش فراکسیون حزب قرار داشتند و در هیچ یک از مسائل اساسی تشکیلاتی حزب و اصول اساسی لنینیسم با بلشویکها در توافق نبودند و همواره از منشویکها در مقابل بلشویک ها دفاع می کردند .

ادامه دارد   بهمن ادیب   


0 نظرات: