۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

آمریکای لاتین - بین پوپولیسم و امپریالیسم

به نقل از “چشم انداز های انقلبی” (شماره ۳۸ بهار سال ۲۰۰۶)
ارگان “سازمان کارگران کمونیست”
نویسنده: جاک، مترجم : سعید سالک
درست زمانیکه قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا در جهان در حال پیش رویست، پیروزی و استقرار دولت های “چپ” در چندین کشور آمریکای جنوبی و کارائیب — کشور های زیر گوش آمریکا — مسائل جدیدی برای این کشور بوجود آورده اند. آیا امریکا در حال از دست دادن سیطره خود بر این کشور هاست ؟
بدنبال پیروزی به اصطلح “حزب کارگران” تحت رهبری لوئیز ایگناچیو “لول” ذا سیلوا در برزیل، دفاع موفقیت آمیز چاوز از رژیمش در ونزوئل در رفراندم وسیع سال ۲۰۰۴ در مقابل کودتای تدارک دیده شده توسط آمریکا، بعلوه پیروزی انتخاباتی گوته ایرز در اکوادر ، واسکویز در اوروگوئه ، کرچ نر در آرژانتین ، مورالس در بولیوی و میشل باچلت در شیلی در چند ماه گذشته ، بنظر میرسد که سیمای سیاسی آمریکای لتین در حال تغیر است. پیروزی اوو مورالس در انتخاباتیکه او شدیدا علیه آنچه که به اصطلح “توافق واشنگتن” در به اجرا گذاشتن سیاست های نئو لیبرالیسم معروف گشته ، به پیش برد ، در حقیقت ششمین پیروزی انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکای لتین ، در طول هفت سال گذشته بود.


ریا کاریهای آمریکا

دولت آمریکا زیر بار این واقعیت که سیاست های بازار آزاد کنترل نشده چقدر برای آمریکای لتین فاجعه انگیز بوده است، نمیرود. در ماه نوامبر وقتی که بوش برای کسب موافقت “قرداد تبادل آزاد تجاری با ایالت متحده” (اف تی ای ای) یا (ای ال سی ای به زبان اسپانیائی) به آمریکای جنوبی سفر نمود او در این سفر نه تنها با اعتصابات و تظاهرات خصومت آمیز مردم در آرژانتین و برزیل روبرو گشت، بلکه همچنین دریافت که شماری از سران دولت های آمریکای لتین نیز در زمره مخالیفین سرسخت آمریکا میباشند. رهبران آرژانتین ، برزیل، پاراگوئه و اوروگوئه (کشورهای موسوم به میرکاسور) (۱) و ونزوئل اعلن کردند که :
شرایط برای دستیابی رسمی به مواقت نامه تجارت آزاد عادلنه و متعادل که بی نیاز از سوبسید ها بوده و قابل دسترسی به بازار های عاری از عملکرد های غیرمتعارف باشد، وجود ندارد.

بر کسی پوشیده نیست که از نظر سران این کشورها، این آمریکا ست که دست به “عملکرد های غیر متعارف” میزند. با توجه به اینکه در طول چند دهه گذشته آمریکای لتین میدان آزمایش اعمال سیاست های نئو لیبرال بوده که چیزی بجز فاجعه اجتماعی برای اکثریت ساکنین این قاره ببار نیاورده است. اتخاذ چنین مواضعی از طرف سران این کشور ها تعجب آور نیست. در “مار دل پلتا” (آرژانتین)، بوش سعی کرد تا با کارت “دموکراسی و آزادی” یعنی همان کارتی که در خاورمیانه برای توجیه سیاستهای “تغیر رژیم” بکار میگیرد، بازی کند. اما بازی با کارت دموکراسی و آزادی توسط بوش آنهم در قاره ایکه آمریکا خود عامل توطئه سرنگونی دولتهای بر طبق اصول و موازین دموکراسی انتخاب شده از گواتمال گرفته تا شیلی بوده است، نمیتوانست کسی را بفریبد. براستی که چکیده سیاست آمریکا از جانب وزیر خارجه وقت این کشور، در مورد ساموزا دیکتاتور سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نیکاراگوئه، بیان شده بود این وزیر گفت که
او (ساموزا) ممکن است که یک حرامزاده باشد، اما این حرامزاده ماست.
براندازی دولت دموکراتیک آلنده در شیلی توسط سی آی ای در سال ۱۹۷۳ و تامین مالی جوخه های مرگ (نیرو های نظامی بظاهر چریک) در آمریکای مرکزی و کلمبیا، دخالتهای دائم درمدیریت اقتصاد مربوط به کشورهای آمریکای لتین در صندوق بین الملی پول زیر نفوذ آمریکا (آی اماف)… همه این واقعیت ها نشان میدهند که “آزادی” و “دموکراسی” برای آمریکا چیزی جزشعار های عوامفریبانه جهت پیشبرد اهداف و سیاست های توسعه طلبانه اش نمی باشند.
همانند شعار “جنگ بر علیه تروریسم” ایکه این کشور براه انداخته است، درست زمانیکه آمریکا در افغانستان و عراق به، تروریستها را “شکارشان میکنیم” مشغول است، عناصری همچون لوئیز پوسادا کاریلسس و اورالنددوباش که هر دوی آنها به تروریست بودنشان اعتراف کرده و در اکتبر ۱۹۷۶ دست به انفجار هواپیمای شرکت هوائی کوبانا دی آویاسیون زده اند را زیر چتر حمایت خود قرار داده است. دولت بوش به اورلنوباش، با وجودیکه وزرارت دادگستری آمریکا او را بعنوان کسیکه “در عملیات تروریستی در خارج از آمریکا دست داشته و مدافع بمب گذاری و خراب کاری بوده است” شناسائی کرده بود، اجازه اقامت عاجل در آمریکا را میدهد. کاریلس، یک آدم کش ضد کاسترو، تا به آن درجه در آمریکا احساس مصونیت میکند که در فلوریدا مصاحبه مطبوعاتی فرا میخواند. این گستاخی آنگاه که حمایت دولت بوش از تروریسم را بر مل ساخت او را “دستگیر” و در بازداشتگاه راحتی اقامتش دادند تا به “کشور مورد دلخواهش” انتقالش دهند. بنظر میرسد که ایدئولوژی “این حرامزاده ماست” در بر خورد به تروریسم هم صادق است. در مقایسه با رفتار آمریکا نسبت به مظنونین در زندان خلیج گوانتانامو و یا “شرایط فوق العاده” ایکه برای این مظنونین در آنجا بوجود آورده، بخوبی نشان میدهد که این کشور کماکان مثل همیشه، بخصوص در آمریکای لتین، به ادامه سیاستها و اعمال ریاکارانه خود مشغول است.

کوبای کاسترو و سیاست آمریکا

شاید یکی از بزرگترین پیچیدگیهای زمان حاضر خواهد بود اگر چنانچه گفته شود که از سال ۱۹۹۲ تا کنون عملکردهای سیاست دولت آمریکا در رابطه با کوبا، بیشتر از هر چیز دیگر، در خدمت نگهداشتن فیدل کاسترو در قدرت، در آمده است. کوبا برای آمریکا از سال ۱۹۶۲ یعنی از زمان معروف به بحران موشک تا کنون محرک اوضاع نگران کننده بوده است. هر چند روسیه در ازا ضمانت آمریکا مبنی بر اینکه کوبا را بگونه خلیج خوکها اشغال نخواهد کرد، موشکها را از منطقه بیرون برد، با وجود بر این ، علی رغم اینکه کاسترو از تمامی جنگهای چریکی آمریکای لتین پشتبانی کرد، آمریکا توانست او را حتی از متحدین کوتاه مدت اش جدا سازد ( یا از طریق نظامی، نمونه مشخص براندازی دولت دمکراتیک “سوسیالیست” آلنده در شیلی و یا با برانگیختن عملیات چریکی متشکل از عناصر داخلی (کانتر ها) علیه رژیم سادنیست ها در نیکاراگوئه.
در اواخر سالهای ۱۹۸۰ کامل روشن شد که مناسبات حسنه تجاری بین روسیه و کوبا که عامل نگهدارنده کاسترو در قدرت بود، در حال از هم گسستن است. سقوط اتحاد جماهیر شوروی و تسخیر قدرت توسط یالتسین در روسیه، نقطه پایان رفتار سخاوتمندانه (به ارزش تا سقف ۶ میلیارد دلر در سال) بود که کوبا از طریق معاملت تجاری مختلف از روسیه دریافت مینمود. این مسئله سبب گردید تا آمریکا خیال کند که سرانجام بزرگترین شانس را برای سرنگونی کاسترو بدست آورده است. کنگره آمریکا تصمیم گرفت تا پیچ و مهره تحریم اقتصادی علیه کوبا را که از سال ۱۹۶۲ به مرحله اجرا گذاشته بود، سفت کند. هر شرکت و یا دولتی که کوبا وارد داد و ستد تجاری میشد بنا بر قوانین تارریسلی مصوب سال ۱۹۹۲ و هلمز برتن مصوب سال ۱۹۹۶ با مجازات روبرو میگردید. تحریم اقتصادی و وضع قوانینی از اینگونه، سبب میگشت تا هر زمان که اقتصاد کوبا را به ویرانی مینهاد، کاسترو با سپر بل و وجه المصالح قرار دادن آنها، ویرانی اقتصاد کشورش را توجیه کند. از آنجا که رژیم که رژیم فیدل کاسترو بر اساس ناسیونالیسم پوپولیستی ضد آمریکا بنا شده است، برای اکثریت کوبا ئی ها مشکلی نبود تا امپریالیسم آمریکا را مقصر شرایط بد اقتصادی خود بدانند. درصحنه بین الملی نیز نقش خوبی بنفع کاسترو بازی کرد. هر ساله سازمان ملل تحریم اقتصادی علیه کوبا را با اکثریت بزرگ آرا محکوم میکند و هر ساله این اکثریت بزرگ آرا از طرف آمریکا نادیده گرفته میشود.(۳) همه این مسائل درست در فاصله زمانی بوقوع میپوندنند که میزان تولید ناخالص داخلی کوبا در این فاصله زمانی به نصف خود تنزل می یابد وبنا به اظهارات برخی تحلیل گران اقتصادی، این میزان حتی کمتر از تولید ناخالص داخلی هند در فاصله زمانی مشابه است . (۴
بقای اقتصاد کوبا (از سقوط اتحاد جماهیر شوروی تا به امروز) بر پایه سه فاکتور مشخص استوار است. اول اینکه، بیشتر اجناس بطریق کوپن (تارجتا) در اختیار مردم قرار میگیرد. در آمریکای لتین، کوبا کشوریست که منصفانه ترین نحوه تقسیم ثروت را (هر چند که سران حزب کمونیست از امکانات بیشتر و بهتری برخوردارند) به پیش میبرد، و این همان چیزیست که جامعه کوبا را وقتیکه کاسترو در اوائل سالهای ۱۹۹۰ کاهش جیره بندی خواربار را اعلن نمود، از فروپاشی نجات داد. فاکتور دوم: کاسترو ابزار تولید را که به بالترین درجه اش تحت مالکیت دولت بود، آزاد نمود. در سال ۱۹۹۰ مالکیت حدود هشتاد در صد زمین در دست دولت بود، اما در پایان همین دهه، به حتی کمتر از چهل در صد کاهش یافت. از طریق تقسیم سود با کشاورزان کوچک و اخذ مالیات از بخش های بزرگ کشاورزی، دولت قادر گشت تا توانائی مالی خود را افزایش دهد.
رشد بخش توریسم شاخص این دوره بوده است. کاسترو برای پی ریزی یک سیستم توریستی در کوبا، صد ها قرارداد با کمپانیهای توریستی خارجی امضا کرده است. درآمد حاصل از بخش توریسم ۸ میلیارد دلر در سال میباشد، در صورتیکه شکر این تک محصول پول درآور از قدیم برای / امروزه، ۱ کوبا، تنها ۶۰۰ ملیون دلر نصیب این کشور میکند. وجود توده های انبار شده ماشین های زنگ زده و غیر قابل استفاده، بعلت نایاب بودن قطعات نو در سرتاسر کشور، در حقیقت بیانگر این واقعیت است که در طول بیست سال گذشته تقریبا هیچ تغیر و تحولی در سرمایه ثابت (منجمد) کوبا رخ نداده است. بلخره فاکتور سوم اینکه: بودجه نظامی، از آجائیکه فرزندان کوبا بیش از این به افریقا گسیل نمیگردنند تا برای امپریالیسم روسیه بمیرند، به یک سوم کاهش یافته است. کوبا در چگونگی پرداخت بدهی های خود به ژاپن با این کشور بتوافق رسیده، بعلوه قرداد های تجاری با فرانسه، اسپانیا و کانادا و همچنین اخذ وام از این کشورها، به امضا رسیده است. از میان تمامی تغیرات مهم انجام شده فوق الذکر در عرصه اقتصاد، مهمترین آن، به دلیل مبرم کوبا به انرژی (قطع برق روزانه در این کشور بقوت خود باقیست)، همانا امضای قرارداد با دولت چاوز در ونزوئل است. عروج چاوز و کوشش آمریکا برای براندازی او یادآور رفتار آمریکا نسبت به کوباست و این بار نیز به ضد خود تبدیل شده است.

چاوز و انقلب بولیواریایی

دلیل واقعی موج پیروزی های انتخاباتی ضد آمریکا در آمریکای لتین، همانا یحران سرمایه داری در این کشور هاست. آمریکای لتین آن بخشی از جهان است که در آن شکاف اجتمای از نظر تقسیم ثروت بسیار عمیق میباشد. اساسا علی رغم تمام مبالغه گوئی ها در خصوص ” انقلب ” (که در واقع از آن برای توجیه صد ها کودتای نظامی ایکه از زمان پیروزی استقلل از اسپانیا برهبری کری اولس در اوایل قرن نوزدهم، تا به امروز بوقوع پیوسته است، بهره برداری میشود) اندک تغیری در چگونگی تقسیم ثروت، انجام گرفته است. ( ۵) میشود) اندک تغیری در چگونگی تقسیم ثروت، انجام گرفته است. (۵) در اواخر دوره رونق اقتصادی بعد از جنگ در سالهای ۱۹۶۰ ،طبقه متوسط نوین شروع به شکل گرفتن نمود، اما در مواجه شددن با بحران سرمایه داجمعیت آمریکای لتین امروزه در مجموع ۵۰۰ ملیون تخمین زده شده است که ۲۴۰ میلیون نفر از آنها زیر خط فقر (با کمتر از یک دلر در روز) زندگی میکنند. در سال ۱۹۹۰ یک چهارم کل جمعیت برزیل از نظر مالی حتی به زیر خط فقر هم نرسید. یعنی اینکه آنها در واقع از گرسنگی در حال مرگ بسر میبرند.
در فاصله ی بین سالهای ۱۹۹۸ ۔ ۱۹۷۰ درو نزوئل درآمد واقعی سرانه، با وجود بال بودن قیمت نفت ۳۵ درصد افت کرد. با در نظر گرفتن این واقعیت که تقسیم درآمد در این کشور نمونه مشخصی ست از تقسیم ثروت اندوخته شده توسط تنها ۲۰ درصد از قشر فوقانی جامعه ۷۸ بار بیشتر از ثروت بقیه ۸۰ درصد قشر تحتانی میباشد، برآمد یک جنبش پوپولیستی، تعجب آور نیست. در سال ۱۹۹۲ هوگو چاوز سعی کرد تا از طریق یک کودتای نظامی قدرت را در دست گیرد، (متعاقب کودتای نافرجام او دستگیر) و در یک محاکمه تلویزیونی با محکوم کردن نئولیبرالیسم وارد صحنه سیاسی شد. او سرانجام با ارائه یک پلتفرم پوپولیستی در انتخابات با کسب اکثریت آرا پیروز شد و در فوریه ۱۹۹۹ به مقام ریاست جمهوری رسید. ونزوئل غنی ترین تولید کننده نفت در آمریکای است که ۱۵ درصد نفت خام مورد نیاز ایالت متحده آمریکا تامین میکند و بهمین دلیل کشوریست با اهمیت برای آمریکا. چاوز نمی توانست دست به ملی کردن صنایع نفت بزند، چونکه رژیم قبلی در سال ۱۹۷۵ این کار را انجام داده بود. در حقیقت آنچه را که او انجام داد این بود که مناسبات دولت و کمپانی های نفت را تغیر داد. کمپانی های نفتی خارجی را به سرمایه گذاری هر چه بیشتر در کشورش تشویق نمود، و آنها را از مداخله و میانجیگری دولتش در این سرمایه گذاری ها مبرا ساخت. این سیاست چاوز ” لیبرال ” تر از سیاست مکزیک و یا عربستان سعودی در رابطه با شرکت های نفتی خارجی ست. او همچنین قادر خواهد بود بهرطریقی که بخواهد به آمریکا ظربه بزند. در صورت عدم سرمایه گذاری در دیگر شاخه های تولید، قیمت نفت بمراتب بیشتر از حال حاضر،افزایش خواهد یافت و بر مشکلت جهانی گره ای افزوده خواهد شد. چاوز میداند که آنها به ذخایر نفت (گفته میشود که ۲۸۰ میلیارد بشکه نفت خام سنگین در زیر آبهای اریناکو موجود است) نیاز دارند و در بستر همین نیازمندی، او مالیات روی کمپانیهای نفت را از یک درصد به سی درصد افزاایش داد. علی رغم تمامی اثرات فلج کننده اعتصاب کارکنان صنعت نفت بین سالهای ۳ ۔ ۲۰۰۲ ، چاوز بر سر قدرت باقیماند. شکست اعتصاب به چاوز امکان داد تا ۱۸ هزار نفر از کارگران نفت را اخراج کند و انجام اینکار اعتماد شرکت های خارجی را نسبت به او بیشتر کرد. اما در آمد حاصل از افزایش مالیات و (بال نبودن قیمت نفت) سبب گردید تا او به طرح برنامه های اجتماعی مهم همچون تشویق توسعه کئوپراتیو و ملی کردن شرکتهائیکه صاحبانشان ورشکسته شده بودند، دست زند. جنگ عراق که به افزایش قیمت هر بشکه نفت به ۶۰ دلر یاری رساند نیز شرایط را برای چاوز مساعد تر کرد (چون او از مدتها پیش استدلل میکرد که قیمت هر بشکه نفت بین ۲۰ تا ۲۸ دولر قیمت مناسبی ست). ونزوئل هنوز حدود نیم میلیارد بشکه نفت کمتر از سهمیه تعین شده از جانب اوپک تولید میکند.

شکست نئو لیبرالیسم

نکته با اهمیت اینست که ونزوئل کشوریست قدرتمند و از زمان تلشهای ناموفق آمریکا در یکسره کردن کار چاوز تا کنون، وارد اتحاد قوی با کوبا شده است. گفته میشود که چاوز و کاسترو هر روزه با هم گفتگوی تلفنی دارند و چاوز هم اکنون به پیمان سهامی تجاری معروف به اتحاد بولیواریائی ( ای ال بی ای ) ( ۸) کمک مالی میکند.آلبا در رقابت مستقیم با تلشهای آمریکا در ایجاد پروژه های تجاری تاسیس گردید. در نشست ماردل پلتا نوامبر ۲۰۰۵ (زمانیکه این مقاله در دست تهیه بود) آلبا اولین پیروزی اش را کسب کرد. رئیس جمهور میزبان، نستر کرچ نر در سخنرانی اش در حالیکه در کنار بوش ایستاده بود حمله ی شدیدی به صندوق بین الملی پول که منظورش همان ” آمریکا ” بود، نمود و بدبختی هائی را که این تشکیلت چه قبل و چه بعد از سقوط (اقتصاد) آرژانتین، به این کشور تحمیل نموده است را محکوم کرد. چاوز (که با یک بیل در دست ” به نشان اینکه برای دفن آمده است ” در این نشست شرکت کرد)، ۹۰۰ میلیون دلر به کرچ نر کمک نمود تا او بتواند قروض کشورش را بپردازد. در ظرف کمتر از یکماه ( ۱۵ دسامبر ۲۰۰۶ )، کرچ نر در مقابل ۸ میلیارد دلر بدهی خود را به صندوق بین / چشمان حیرت زده دنیا اعلن نمود که آرژانتین ۹ الملی پول را پرداخته است و در نتیجه از هم اکنون کشورش از نفوذ صندوق بین الملی پول آزاد میباشد. او اظهار داشت : صندوق بین الملی پول از کشور ما بمثابه ابزار تبلیغ و مشوق سیاستهای خود که سبب فقر و درد مردم آرژانتین شد، استفاده کرده است. او از بیان اینکه بعد از سقوط اقتصادی در پایان سال ۲۰۰۱ از صندوق بین الملی پول یک پسو (استاندارد واحد پول در کشور های آمریکای لتین) به آرژانتین نرسیده است، تردیدی نکرد. در حقیقت، در بدترین سال بحران اقتصادی آرژانتین یعنی سال ۲۰۰۱ ، صندوق بین الملی پول از این کشور درخواست تا به پرداخت ۴ میلیارد دلر از بدهی های خود اقدام کند. گفتنی ست که مسبب تمامی فاجعه هائیکه آرژانتین در چند سال اول این قرن با آن مواجه بود، سیاست های صندوق بین الملی پول بوده است. درست زمانیکه کسری بودجه آمریکا به بدترین وضعیت خود در تاریخ رسیده، صندوق بین الملی پول (که عمدتا توسط آمریکا اداره میشود) مدام و شتابان به دولتهای آمریکای لتین و (دیگر دولتها) گوشزد میکند که راه رسیدن به ” توسعه ” همانا داشتن ” بودجه موازنه شده ” و ” انضباط پول از دولتهای مالی ” است. صندوق بین الملی پول از حمایتهای دولتهای آمریکای لتین میخواهد که برای جذب سرمایه (اقتصادی) از شهروندانشان را کنار بگذارند، اما این سرمایه گذاران ”دلسوز ” خارجی بلفاصله پس از سرمایه گذاری وارد پروسه سفته بازی با ارز محلی شده و باعث بی ثباتی آن میگردنند، بی ثباتی ارز محلی، تولیدکنندگان محلی را از قدرت تولید و در نتیجه فروش کال های تولید شده محلی، محروم میکند. نه اتحادیه اروپا، نه آمریکا، هیچگاه اجازه نخواهند داد که خود در چنین شرایطی قرار گیرند.
کرچ نر نه سوسیالیست است نه رادیکال. او بعنوان شخصیت ” نا شناخته ” ایکه با ارباب رجوع گری (داشتن نظر لطف نسبت به دوستان و سعی در مهیا کردن فضا برای کسب قدرت) مخالفتی ،{( نداشت، از درون جنبش پرونیست {پیروان ژوان دومنگو پرون، رئیس جمهور آرژانتین ( ۷۴ ۔ ۱۹۷۳ برخاست. او کاری که انجام داد این بود که متوجه شد از ۱۷۸ میلیارد دلر قرضی که آرژانتین بهنگام بقدرت رسیدنش داشت میتواند بعنوان سلحی در مذاکرات با طلبکاران بین الملی اش استفاده کند. موضوع مذاکرات کرچ نر با طلبکاران نه در چگونگی و مدت زمان پرداخت قروض، که چه مقدار از آن میتواند پرداخت گردد، دور میزد. ۷۶ درصد آن که تنها یک سوم ارزش بدهی ها را شامل میشد، با اوراق قرضه طویل المدت جابجا گردید. صندوق بین الملی پول از داشتن طلبهای بد (طلب هائیکه وصولشان کاریست بسیار مشکل) چونکه باعث ( افت پرستیژ) اش میگردد، بیزار است، در نتیجه اعلن میکند که حاضر است طلبهایش را تصفیه کند. در گذشته اتخاذ چنین سیاستهائی مشروط بر برنامه ریزی یک دوره زمانی خود کفائی اقتصادی بود، اما اکنون پولهای نفت چاوز فریبنده است، و نه فقط برای آرژانتین. اوروگویه و برزیل هر دو یا وام گرفته اند و یا در حال مذاکره برای گرفتن وام هستند. اکنون روشن است که چرا به ونزوئل اجازه ورود به مرکاسور داده شده است، و چاوز امیدوار است که بتواند یک سیستم ضد آمریکائی وسیع تری در منطقه ایجاد کند.

پیروزی ” کوکاله رو

اما بولیوی تازه ترین شانس برای اتحاد بولیواریائی ست. بولیوی فقیرترین کشور در آمریکای لتین است. اوومورالس رهبر (جنبش برای سوسیالیسم) در ماه دسامبر بعنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب گردید. در اینجا نیز دلیل چرائی بقدرت رسیدن اولین بومی ( ۹)، رهبر اتحادیه کوکا کاران (کوکا له رو ) را در وضعیت اقتصادی این کشور جستجو کرد. بولیوی در بیست و پنج سال آخر قرن گذشته میدان تجربه اعمال سیاستهای بازار آزاد بوده است که نتیجه آن جز عمیق شدن شکاف بین دارا و فقیر و در مجموع افت میزان تولید ناخالص سرانه داخلی نبوده است. تولید
ناخالص سرانه داخلی در این کشور هم اکنون ۲۸۰۰ دلر در مقایسه با ۸۲۰۰ دلر بطور میانگین آمریکای لتین است (در صورتیکه تولید سرانه در ایالت متحده آمریکا ۴۲۰۰۰ دلر میباشد قابل ذکر است که باز صندوق بین المل ی پول مشوق اصلحات در این کشور بوده است که تقریبا همه چیز (بانضمام سیستم رفاه اجتماعی) خصوصی شده است. از بعضی جهات، ریشه های پیروزی مورالس را میتوان در مبارزات مردم محلی کوشابامبا علیه بشتل در مورد قرارداد خصوصی سازی سیستم آبرسانی در سال ۱۹۹۹ ، جستجو کرد. شورشهای مردمی در سراسر کشور در مخالفت با خصوصی سازی آب از همان آغاز شروع شد، تلشهای پی در پی رئیس جمهور های قبلی، در خواباندن طغیان مردم بی نتیجه ماند و (صد ها نفر در این راه جانشان را از دست دادند) پیروزی مورالس آنگاه که بخش هائی از ارتش خواهان انتقال قدرت به او شدند، حتمی گشت.
افسران ارتش (طرفدار مورالس) افسران ناسیونالیستی هستند که نمی دانند کشورشان به کجا میرود، اما حاضرند برای حفظ تمامیت ارضی آن علیه جنبش ثروتمندان سفید پوست جدائی طلب مناطق گاز و نفت خیز سانتاکروز و تاریجا، بجنگند. مورالس با مشکل بزرگی مواجه است، جنبش توده ای از او انتظار دارد که هر سریع تر در بهتر کردن وضعیت موجود اقدام کند، اما او پاسخ روشنی در این زمینه ندارد. از قیل و قال ها و لفاظی هاش تا حدودی کاسته شده و اعلن کرده است که از کار انداختن تاسیسات ساختاری جامعه و جایگزینی اش، ۵۰ الی ۱۰۰ طول خواهد کشید. یک امیدش ممکن است چاوز باشد. اگر چنانچه طرحهای کنونی، یعنی بهره گیری از بزرگترین منبع ملی کوبا (دکتر ها یش) و همچنین درآمد حاصل از منابع نفت رژیم چاوز، بتواند در امر بهداشت و سلمت مردم نتیجه سریع و مطلوب دهد، (تا کنون ۸۰۰ عمل برداشتن کاتراکت آب مروارید در چشم توسط دکتر های کوبائی در ونزوئل انجام گرفته است )، ممکن است خیال مورالس را تا حدودی راحت کند. اما او سرانجام او مجبور خواهد بود که با الیت سنتی ایکه با رفرم های سطحی او مخالفت میورزند، روبرو گردد. در آن حالت نتیجه دعوا های سیاسی جناحبندی ها که هم اکنون در درون ارتش جریان دارد، سرنوشت قدرت را تعین خواهد کرد.

سوسیالیسم و انقلب

این کامل روشن است که ما اتفاقات رخداده اخیر در آمریکای لتین را با تاکید بر روی گردانندگان قدرت، بررسی میکنیم. ما بهیجوجه به پایان سخن در این زمینه نرسیده ایم. این سیاستمداران مخالف نئو — لیبرال ایکه در این کشور ها به درجات مختلف قدرت را کسب کرده اند، به این دلیل که همه شان به تلشهای سرمایه داری برای حل بحران جهانی اش در آمریکای لتین آنهم از طریق کاهش هزینه های اجتماعی بشیوه های متفاوت، پاسخ مثبت میدهند، با بهم پیوستن خودشان عناد میورزند. آنچه که همه سیاستمداران با هم مشترکند، همانا بربریت تمام عیار و فلکتی ست که سرمایه داری به جوامع مربوطشان تحمیل کرده است. شکست کامل سیستم اجتماعی و اقتصادی سرمایه داری در هیج کجای جهان تا به این حد عیان نگشته است با وجود براین، در عین حال آمریکای لتین منطقه ایست عالی برای مبالغه گوئیهای سیاسی.
همانگونه که در بال اشاره شد ، هر ژنرال ایکه از طریق سرنگونی ژنرال دیگر بر اریکه قدرت نشست، نه تنها نگفت که کودتا کرده است، بلکه مدعی هم شد که انقلب کرده است. امروز اما مبالغه گوئی از جناح چپ انجام میگیرد. هر رهبری که در مقابله با فقر و فلکت غیرقابل تحمل توده های مردم سخنی بمیان میآورد ، از جانب انواع و اقسام سازمان های چپ بویژه در آمریکا و اوروپا، ”سوسیالیست ” لقب میگیرد. مبالغه گوئی نوع اول مضحک ، اما نوع اخیر آن جنایت است. پس از سقوط استالینیسم ممکن است فرض بر این بوده باشد که ( ایده) مالکیت دولت بر ابزار تولید همان سوسیالیسم است، ریشه کن شود. اصل اینطور نشد. همه مفسران جناح راست در آمریکا در ”سوسیالیست“ بودن کاسترو، چاوز، مورالس وغیره با تمامی استالینیستهای کهنه کار و تروتسکیستها ی تقرییبا کهنه کار، موافق اند. هر بسیج توده ای تدارک دیده شده از بال و از جانب رژیم، آنگونه تلقی میگردد که گوئی حرکتی ست توده ئی، اصیل و از پائین. سوسیالیسم ربطی مالکیت دولت بر ابزار تولید ندارد. سوسیالیسم تنها زمانی بوقوع میپیوندد که، یک جنبش در وحله نخست دولت سرمایه داری را سرنگون کرده، سپس با استقرار دولت خود و محو آخرین بقایای حاکمیت ، ضرورت وجودی خود را از دست داده، آنگاه راه برای شیوه تولید نوین حقیقی مبتنی بر دخالت اشتراکی و عالی ترین سطح سازمانی تمامی تولید کنندگان باز خواهد شد. سوسیالیسم نه آن حکومتی ست که پلیس اش، مثل جی 2 در کوبا، در هر کجا و همه جا است و نه آن نظامی ست که دست اندر کار معاملت تجاری با کمپانی های چند ملیت ایست. برخی از تروتسکیستها باران تهمت شانرا نثار چنین موضع ای ( که موضع مارکس، انگلس و حتی لنین میباشد) خواهند کرد. آنها استدلل میکنند آنچه که، بعنوان نمونه در ونزوئل، دارد اتفاق می افتد قدم درستی ست بجلو و چنین قدمی در ادامه خود به ناگزیر با شرایطی که فردی همچون چاوز در آن قرار گرفته است در تناقض قرار خواهد گرفت و در روند دیالکتیکی اش به انقلب خواهد انجامید. چنین استدللی تنها روشنگر این واقعیت ست که تروتسکیستها از گذشته چیزی نیاموخته اند. آنها یکبار برای تیتو ( در یوگسلوی سابق ) و بن بل در الجزایر به تملق گوئی پرداختند، در برخی موارد آیت ال خمینی در ایران را ضد امپریالیست واقعی خطاب کردنند، و همه خدایانی بودند که شکست خوردند. ضد امپریالیسم صرفا ضد آمریکائی، سوسیالیسم نیست.
رسیدن به سوسیالیسم از بال امکان پذیر نخواهد بود. سوسیالیسم تنها میتواند ثمره جنبش واقعی توده ائی نه مبتنی بر جنبش ” خلق ” بلکه مبتنی بر حرکت خودآگاه طبقه استثمار شونده در سطح جهان یعنی طبقه کارگر باشد. با چنین چشم اندازی برای طبقه کارگر در آمریکای لتین، ما به تحریر بخش بعدی این مقاله مبادرت خواهیم کرد.
زیر نویس ها
مرکاسور یا ”بازار مشترک جنوب” در سالهای ۱۹۹۰ ، در تقابل با ”منطقه آزاد تجاری آمریکای شمالی“ ( ان ای اف تی ای ) تشکیل شد. ونزوئل در ماه دسامبر، پس از شکست مذاکرات بوئنوس آیرس در مورد ” قرارداد تبادل آزادی تجاری با ایالت متحده آمریکا“ ( اف تی ای ای ) به عضویت کامل مرکاسور در آمد. بولیوی، شیلی، اکوادور، پرو و کلمبیا اعضای پیوسته آن میباشند
۲
برای اطلعات بیشتر در مورد تروریسم دموکراسی غربی، نگاه کنید به مقاله ” تروریسم و ”دموکراسی: مرز نهائی امپریالیسم“ در شماره ۲۳ نشریه ” کمونیست انترناسیونالیست
۳
۱۷۹ رای در مقابل ۳ رای ( ۳ رای مخالف در تمامی رای گیری ها ، در رای گیری سال ۲۰۰۳ عبارتند از رای آمریکا، رای اسرائیل و سومی هم متعلق به یکی از مستعمره های سابق آمریکا از جزایر مارشال
۴
آنجائیکه آمار و ارقام در آمریکای لتین جنبه سیاسی شدن بخود میگیرد، بنابراین رقم واقع (درستی در دست نیست ) به این دلیل ارقام در این مقاله تخمینی هستند
سیمون بولیوار ( ۱۸۳۰ ۔ ۱۷۸۳ ) سرباز جنگجو مشهور آمریکای جنوبی، که علیه سلطه اسپانیا بر ونزوئل، کلمبیا، اکوادور و پرو جنگید و پیروز شد. او امیدوار بود تا یک جمهوری هم پیمان از این کشورها تشکیل دهد، اما بین سالهای ۳۰ ۔ ۱۸۲۹ با مخالفت جنبش جدائی طلبان در ونزوئل و کلمبیا مواجه گردید و ناکام ماند، پرو تجزیه شد و بخش جدا شده ی آن به افتخار او نام بولیویا (بولیوی) بر خود نهاد: مترجم
۵
کری اولس، وارثین الیت زمیندار سفید پوست اسپانیائی بودند که جنبش جدائی از اسپانیا را رهبری کردند، و سپس در اتحاد با ارتش و کلیسا (اتحاد سه گانه: ارتش، کلیسا و مالکین زمین)، حکومت جمهوری بر قرار کرده و خود بعنوان گروه مسلط در طول حیات اتحاد سه گانه ، باقی ماندند
۶
منابع ارقام: سی ئی پی ای ال (مرکز تحقیقات آمریکای لتین)، و وی ان سی ال ای (کمسیون سازمان ملل مربوط به آمریکای لتین) که هر دو منبع از معتبرترین منابع موجودند
۷
حتی این رقم با رقم ۹۰ در صد مالیاتی که پوتین به کمپانیهای نفتی خارجی در سال گذشته تحمیل کرده است، قابل مقایسه نیست
۸
آلبا ( ای ال بی ای) به زبان اسپانیائی نه تنها بمعنی ” طلوع“ ست، بلکه در عین حال واژگان ادبی این زبان بطرز بسیار روشنی بمعنای طرح مخالف با طرحی که آمریکا تحت نام آلکا ( ای ال سی ای) بجلو میبرد نیز میباشد
۹
بومی هندی، وابسته به سکنه ی آمریکای جنوبی قبل از سلطه اسپانیا. بومیان هندی به دو زبان، آیمارا و کشوآ تکلم میکنند، زبان مورالس آیمارا میباشد

0 نظرات: