۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه
برتولت برشت در آمریکا
«پیشۀ تبعید، امید است»
«آلمان آنجاست که من هستم» - گتوی پناهنده
جیمز کی. لیون
ترجمۀ ناصر رحمانی نژاد
ارنست بلوخ2، فیلسوف تبعیدی آلمانی، در سال 1939 با مشاهدۀ هنرمندان پناهنده در آمریکا، آنها را در دو گروه چنین تشریح کرد. گروه اول آنها که آلمان نازی را از زندگی خود حذف کرده و تمام پیوندهای خود را با زندگی و فرهنگ آلمانی قطع کرده بودند. اینان زبان مادری خود را تحقیر میکردند و «آمریکایی مآب» شده بودند، آنهم با چنان حرارتی که شیوه و رفتار عاریتی شان، ظاهری – اگر نه مضحک – احمقانه به آنها بخشیده بود.
گروه دوم میخواستند یک جزیرۀ فرهنگی آلمانی در آمریکا ایجاد کنند. آنها با تشبث به مفاهیم ساده لوحانۀ زندگی آمریکایی که از منابع اروپایی گردآوری شده بود، خود را برتر احساس کرده و آمریکا را سرزمینی از لحاظ فرهنگی تکامل نایافته، همچون ماهوارۀ خُردی در یک کیهانِ اروپا-محور می دیدند. آنها با ترکیبی از تحقیر و تعصب عزم کرده بودند که بومیان را تربیت کرده و تعلیم دهند، و در عین حال در برابر این بیماری مهلک به نام «همگونی»3 مقاومت می کردند.
پرتو ستارگان جانباخته
نوشتۀ رابرت اسکلوت
ترجمۀ ناصر رحمانی نژاد
نمایشنامه ها در اجرا
بنظر میرسد بخودی خود کار نیکی است که اذعان داشت، گسترشش داد، این حس آدمی را که تا چه میزان رنجی را که ضعف انسانی در جهان موجب شده با دیگران تقسیم کنیم.
سوزان سونتاگ
کارِ آگاهی دادن و پیشگیری از قتل عام شامل تدابیر متعددی است، از دخالت مسلحانه تا فعالیتهای آکادمیک را دربرمی گیرد. هدف من در اینجا بحث دربارۀ قدرت هنر در پیشبرد میراث لِمکین است. تئاتر بویژه ظرفیتی دارد که در بالا بردن آگاهی از فاجعۀ قتل عام و در برانگیختن واکنش عاطفی ای که میتواند هم تصویرهایی ارایه دهد که همدردی نسبت به مردمی که زندگیشان آسیبپذیر و در خطر است را برانگیزد، و هم به تماشاگران در درک نیروهای فرهنگی و تاریخی ای که شرایط مرگبار قتل عام را فراهم می آورند، کمک می کند. اجرای تئاتری نمایشنامه های این مجموعه کار بشردوستانه ای است که تئاتر میتواند بنحو یگانهای سهم خود را به جهان ادا نماید.
در تلاش برای ایجاد این حس که این نمایشنامه ها دربارۀ چه هستند، چیزی بیش از مقایسۀ آنها با یکدیگر میتوان گفت. اول اینکه این نمایشنامه ها دربارۀ عاملان قتل عام و همچنین قربانیان آن است. اهمیت بزرگ، تدبیر همۀ این نمایشنامه نویسان در «همزاد ساختن» شخصیت هایشان با محول کردن چند نقش به بازیگران است. این امر، همدردی ما نسبت به شخصیتهای معینی را پیچیده میکند (اما از بین نمی برد). همانطور که من قبلاً اشاره کردم، در سکوت خدا یک بازیگر نقشهای پل پوت/هنگ چهی را بازی می کند، تکنیکی که فیلو از طریق آن تأکید دارد که نیکی و شّر در هر یک از ما یافت می شود. در نمایشنامۀ اِهن، خواهران روحانی و نقشهای مبدل پناهندگان، و در نمایشنامۀ فِلد یک بازیگر نقش پدر دراژن، یک افسر سِرب، و وکیل مدافع سِربی را، بازی می کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)