چندى پيش وقتى دولت ژاپن دو روز تعطيلى در هفته را پذيرفت، مخالفان سر و صدا راه انداختند كه اين يعنى تنبلى و شكست ژاپن در رقابتهاى جهانى. موافقان دو روز تعطيلى اما، علاوه بر استدلالهاى انسانى و روانى، دلايلى نيز از جهت اقتصادى داشتند و آن پرداخت غرامتهاى سنگين به بازماندگان كسانى است كه به "كاروشى" متوسل مى شوند و دادگاه را قانع مىكنند كه پدر، همسر، و يا سرپرست آنها در اثر كار زياد از بين رفته است.چهار سال پيش، "توشيتسوگو ياگى" محل كارش را كمى پيش از نه شب ترك كرد و به خانه رفت تا مدتى را هم نزد همسر و فرزندانش بگذراند. وقتى "ياگى" به خانه رسيد، پسرانش او را به داخل اتاق شان كشيدند. هر سه نفر روى تختخواب نشستند و براى مدت يك ساعت مشغدل بازى روبيك شدند. بعد "ياگى" حمام كرد. همسرش پشت او را ماساژ داد. "ميتتسو" نگران رابطه شوهرش با رئيس كارش بود كه به تازگى خوب شده بود. او مىدانست كه شوهرش به رئيس خود از بار سنگين كار در قسمتاش شكايت كرده بود و روز قبل هر دوى آنها بر سر اين مساله با يك ديگر مشاجره كرده بودند، به طورى كه "ياگى" تا نيمه شب را با همكارانش، خارج از خانه به مشروب خوارى گذرانده بود. آن شب اما، "ياگى" آرامتر به نظر مىرسيد. او گفت كه مىخواهد قبل از خواب كمى مشروب بنوشد. پس از شنيدن صداى اعلام نيمه شب از تلويزيون، "ميتتسو" پيشنهاد كرد كه همه بروند بخوابند. زن و شوهر چند دقيقهاى در رختخواب بيدار ماندند و درباره مشكل كارى "ياگى" صحبت كردند. ناگهان "ياگى" گفت كه حالش بد است. بلند شد، سعى كرد روى پاى خود بايستد كه دفعتا سقوط كرد. "ياسوگو"، دخترشان، آمبولانس خبر كرد. "ميتتسو" در حالى كه سه مامور آمبولانس سر رسيدند و شروع به ماساژ قلبى او كردند، هم چنان مبهوت ايستاده بود. ساعت يك و سى شش دقيقه صبح روز پنج فوريه 1987 دكتر اعلام كرد كه "توشيتسوگو ياگى" در چهل و سه سالگى در اثر انفاركتوس حاد ماهيچه قلب در گذشته است. هنگامى كه "ميتتسو" فرصت كرد در لابلاى آن وحشت كمى بينديشد، با خودش فكر كرد: "كاروشى او را كشت". اين مشكلى است كه "ميتتسو" براى اثباتش چهار سال گذشته را جنگيده است.
درباره ژاپن معمولا
با تركيب متغيرى از كنجكاوى، احترام، و حتا ترس، انديشيده مىشود. چگونه يك كشور
تقريبا كوچك، بدون منابعى كه در جنگ جهانى دوم ويران شده بود، توانست روى پاى خود
بايستد و بزرگترين قدرت اقتصادى جهان شود. با اتكا به سيستم مديريت ژاپنى؟ كار به
شدت سازمان يافته؟ و يا قراردادهاى بين دولت و صنايع براى مقابله با رقابتهاى
خارجى؟ همه اينها به جاى خود درست هستند. واقعيت اصلى اما، آشكارا اين است كه
اقتصاد قدرتمند ژاپن بر دوش طبقه كارگر سخت كوش اين كشور بنا شده است. كارگران
ژاپنى حداقل دو هزار و دویست ساعت در سال كار مىكنند و اين مقدار صدها ساعت بيشتر
از آلمانىها و فرانسوىهاست. در ژاپن اضافه كارى به حدى يك امر عادى است كه پرداخت
دست مزد براى آن، قسمتى از دست مزد معمول به حساب مىآيد. هنگامى كه تقاضا براى كار
افزايش مىيابد، ساعات كار نيز به طور طبيعى زياد مىشود. حتى شنبه ها در ژاپن
براى بيشتر شركتهاى كوچك و متوسط يك روز كارى است. كارگران ژاپنى، جز تعطيلات ملى
به طور متوسط تنها نيمى از تعطيلات استحقاقى خود، يعنى در حدود هشت روز در سال، را
استفاده مىكنند.
بردگى مشدد كارگران
ژاپنى، اين كشور را به غول اقتصادى جهان معاصر تبديل كرده است. "توشيتسوگو ياگى" در
بخشى از يادداشتهاى روزانهاش كه چند ماه پيش از مرگش نوشته است، مىگويد:
"مردم به يك زندگى بيهوده و برده مانند عادت مىكنند. زمانى بردهها به كشتىهاى
برده كش زنجير شده و به قاره جديد برده مىشدند. اما آيا اين طور كه ما در اين
قطارهاى دوسره شلوغ به هم فشرده مىشويم، غير انسانىتر نيست؟ از خيلى لحاظ،
كارگران بی شمارى كه در اين دوره وجود دارند شبيه بردهها هستند. پول ما را خريده و
ساعات زمان، ما را در خود بند كرده است. حداقل بردهها وقت غذا خوردن با خانواده
خود را داشتند."
آمارگيرى كمپانى
بيمه "فوكوكو" حقايق تكان دهندهاى را آشكار مىكند. بيش از چهل درصد كارگران
ژاپنى فكر مىكنند كه نه در اثر مرگ طبيعى، بلكه در اثر شدت كار خواهند مرد. و در
جواب به اين سئوال كه راه علاج چيست، پيش از هشتاد و پنج درصد فكر مىكنند كه بايد
خواب و استراحت بيشترى داشته باشند. كارگران ژاپنى علاوه بر ساعات طولانى كار، روزى
دو تا سه ساعت را هم در قطارهاى شلوغ، صرف رفت و آمد به محل كارشان مىكنند.
اعتراضات و مبارزات سالهاى اخير كارگران ژاپن عليه شدت و ساعات طولانى كار سبب شده
كه در سال 1987، وزير كار ژاپن طى طرحى شركتها و موسسات ژاپنى را به كاهش ساعت
كار و استفاده بيشتر از تعطيلات وادارد. بعد دولت طرحى را اعلام داشت كه به موجب آن
ادارات و موسسات دولتى يك شنبه در ميان تعطيل باشند و بالاخره دو روز تعطيل در هفته
نيز توسط وزارت بازرگانى پذيرفته شد. همين وزارتخانه روز بيست و دو نوامبر هم روز
"زوجما" اعلام كرد و از شوهران خواست كه در اين روز همسران خود را براى شام بيرون
ببرند.
شدت و ساعت طولانى
كار در ژاپن، "كاروشى" را به عنوان يك بيمارى متداول در ميان كارگران، در جامعه بر
سر زبانها انداخته است. "كاروشى" به طور لفظى به معنى مرگ از كار زياد است. چندين
سال است كه هر ساله در ژاپن بيش از ده هزار نفر به علت "كاروشى" جان خود را از دست
مىدهند.
از دهه 1970
"يوماتا"، كه كار او بر روى اين موضوع پيشرفته ترين كار در ژاپن است، مشغول بررسى
ارتباط بين فشار روانى در محيط كار و مرگ ناگهانى بوده است. "يوماتا" پنج الگوى كار
را، كه مىتوانند به از بين رفتن كارگران منجر شوند، چنين معرفى مىكند: ساعات كار
فوقالعاده طولانى و يا كار شبانه كه الگوهاى عادى استراحت را درهم مىريزد، كار
كردن بدون تعطيلى، كار با فشار زياد، كار فوق العاده سخت بدنى، و كار داراى فشار
روانى مداوم.
به نظر "چيكانو بوا
كامورا"، وكيل يك شركت حقوقى در توكيو و نويسنده كتابى درباره "كاروشى"، ژاپن هيچ
گاه مايل نيست تائيد كند كه اين ميزان غير عادى كار بود كه كشور را به وضع
كنونىاش رسانده و در پشت اين موفقيت، انبوه كارگرانى قرار دارند كه در شرايط
وحشتناكى كار مىكنند. آنها هنوز هم مثل دختران مزارع هستند كه زمانى براى كارهاى
طاقت فرسا در كارخانههاى نساجى به شهرها هجوم مىآوردند.
دولت ژاپن به سختى
واقعيت "كاروشى" را مىپذيرد. در چند سال اخير تنها به بیست تا سی درصد مواردى كه
تحت عنوان "كاروشى" مطرح شدهاند، غرامت كارى پرداخت شده است. ميزان غرامت هم زياد
نيست: كارگران از كار افتاده، معمولا يك مقررى ماهيانه مىگيرند كه در حدود هشتاد
درصد حقوق زمان كارشان است. در صورت مرگ كارگر نيز، خانواده او مبلغى يك جا بر
اساس حقوق و تعداد افراد تحت تكفل، به اضافه هزينه دفن، او را دريافت مىكنند.
"اوكامورا"،
يك وكيل ژاپنى كه به همراه گروهى از همكارانش در ماه ژوئن 1988 "شوراى دفاع ملى
براى قربانيان كاروشى" را به وجود آورده است، مىگويد: "خود ژاپنىها، چه كارگران و
چه خانوادههايشان بايد بيشتر مراقب سلامتى خود باشند." اما چگونه؟ "اوكامورا"
مىگويد: "تا زمانى كه همسران و فرزندان به پدران كمك نكنند كه كمى ترمز كار را
بكشند، شايد شما هم اين كار را نكنيد."
پس از مرگ
"توشيتسوگو ياگى"، همسرش "ميتتسو" فهميد كه شوهرش افكار خود را در دفتر يادداشت
روزانه جيبىاش با عجله يادداشت مىكرد. آن موقع بود كه او يادداشتهایی را كه
شوهرش براى خود نوشته بود، خواند. تفكراتش درباره بردهها، درباره حقوق بگيرى كه
با پول خريده شده و در بند ساعات است، درباره آرزويش براى بيشتر ديدن خانواده و
نشستن و صرف غذا با آنها. "ميتتسو" به آرامى مىگويد: "من شوكه شدهام. من
مىدانستم كه كارش براى او سخت بود، ولى انديشه درباره اين كه او خود را پستتر از
بردهها احساس مىكرد ناراحت كننده است. او براى خانواده خود ارزش قائل بود و ما
واقعا وقت غذا خوردن با هم را نداشتيم. اين خيلى غم انگيز است."
منبع: «کارگر امروز»، شمارهی بیست و هفت