مقدمهی مترجم:
نظام سرمایهداری سعی میکند وجود طبقهی کارگر را انکار کند از این رو در برخورد با کارگرانی که برای فروش نیروی کار خود راهی کشورهای دیگر میشوند، چهرهی ضد انسانی خود را نمایان ساخته و سعی میکند قضیه را تحت نام مهاجرت فیصله دهد. در گزارش زیر هر چند به شدت شاهد زبان ژورنالیسم بورژوایی هستیم، بخش ناچیزی از مشکلاتی که کارگران مهاجر در کشورهای جنوب اروپا با آن دست و پنجه نرم میکنند، منعکس شده است.
* * *
دهها هزار سال است
که مهاجران راهشان را به اروپا باز کردهاند. اولین انسانهای مدرن، مهاجران
اولیهی واقعی، از آفریقا و از راه خاورمیانه به اروپا وارد شدند. از آن دوران تا
به حال،
امواج دورهای مهاجرت باعث شده هر چند وقت یک بار اروپا، جمعیت، غذا و فرهنگ خود را
از نو تعریف کند. بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر مهاجران سر به اروپای شمالی نهادند.
اما از بیست سال پیش که جنوب اروپا رو به توسعه نهاده است، شمار زیادی از مردمی که
دنبال زندگی بهتری هستند به این سمت کشیده شدهاند. از سال 2005، افراد مهاجری که
وارد جنوب اروپا شدهاند، بیش از شصت درصد ورودیهای جدید این قاره را در بر
میگیرد. آنها کلنگ رونق اقتصادی اسپانیا را زدند، قنداق بچهها را در یونان عوض
کردند و در مزارع ایتالیا عرق ریختند.
به مرور زمان،
سیاست کشورهای اروپایی در قبال مسالهی مهاجرات بیشتر و بیشتر بوروکراتیک شده
است. در جنوب اروپا که قوانین سستتر هستند و اقتصاد غیر رسمی وجود دارد، پیدا کردن
کار غیر قانونی آسانتر از به دست آوردن مجوز آن است.
بحران اقتصادی
جریان را اندکی کُند کرده است، اما به حدی نیست که بتواند چهرهی دموگرافیک قاره را
تغییر دهد. البته نه بدان سبب که میزان زاد و ولد مهاجران بالاتر از ساکنین بومی
است، بلکه بدین خاطر وقتی که یک جامعه اعضای جدیدش را به حاشیه میراند، مشکلات کم
کم سر بر میآورند. به گفتهی ژاک آرانگو، استاد جامعه شناسی دانشگاه کومپلوتنس در
مادرید: «درسی که از تجربهی کشورهای شمال اروپا باید آموخته شود، این است که
مهاجران موقت تمایل به اقامت دائم دارند.» جنوب اروپا به مهاجرانش نیاز داشت و حالا
باید جایی برای آنها بیابد. مجلهی «تایم» نگاهی به مسالهی مهاجرت در سه کشور
جنوب اروپا یعنی ایتالیا، یونان و اسپانیا میاندازد، تا نوکی به این بحث زده باشد
.
ایتالیا، انکار
و خشم
استفن فاریس، رم
ژانویهی گذشته،
وقتی که صدها مهاجر آفریقایی در شهر روزارنو در جنوب ایتالیا سر به شورش نهادند،
جهان شاهد ایتالیایی بسیار متفاوت از بروشورهای تبلیغاتی بود: بین اتوموبیلهایی
سرنگون شده، ویترینهای درهم شکسته و نبردهای خیابانی تا روستاهای آرمیده بر
تپههای توسکانی، زمین تا آسمان فاصله هست.
تناقض دیگری که این
خشونتها نمایان ساخت، بسیار پایهایتر است؛ دیگر چندان اهمیتی ندارد که دیگران
ایتالیا را چگونه میبینند، مسالهی مهم این است ایتالیاییها دربارهی "ملت"
خودشان چگونه میاندیشند. ایتالیا با ورود مهاجران بی شماری از آفریقا، چین، اروپای
شرقی و خاورمیانه برای انجام کارهایی که مردم آن کشور از انجام آن خودداری میکنند،
به سرعت به کشوری چند ملیتی تبدیل شده است. اما ایتالیاییها به عنوان یک جامعه در
درک این تغییر کُند عمل کردهاند.
از لحاظ دموگرافیک،
ایتالیا سریعتر از سایر کشورهای اروپا تغییر کرده است. طبق آمار موسسهی خیریهی
کاتولیک (کاریتاس)، سال گذشته درصد خارجیهای بدون داشتن حق اقامت در ایتالیا به دو
و هفت درصد جمعیت کشور رسیده است، که بیش از همین شاخص در بریتانیاست. این آمار،
جمعیت نیم میلیونی مهاجران غیر قانونی را شامل نمیشود. در کشوری که جمعیت بومی آن
به سرعت در حال پیر شدن است، در سال 2008 از هر شش نوزادی که به دنیا آمده است، یک
نفر متعلق به مهاجران است. در این جا البته زندگی شیرین، دولچه ویتا، بستگی به
مهاجران و کار آنها دارد. سازمان بینالمللی مهاجرت ( آی.او.ام) تخمین زده است که
نه درصد درآمد سرانهی ملی ایتالیا از کار مهاجران عاید میشود: آنها میوه
میچینند، در فروشگاهها و رستورانها کار میکنند و از پیر و کودک مراقبت میکنند.
به گفتهی سخنگوی آی.او.ام در ایتالیا: «اگر اکنون تمام مهاجران در ایتالیا دست از
کار بکشند، سیستم اقتصادی کشور فرو میریزد.»
با این وجود،
ایتالیا مشتاقانه سعی در حفظ چهرهی خودش دارد. در ایتالیا به جای این که شاهد ذوب
فرهنگها باشیم، کُدهای رفتاری تعصب بر همه چیز از نحوهی لباس پوشیدن در ساعات
مختلف شبانه روز تا نوشیدن کاپوچینو حکم میراند. هنوز هم اسپاگتی دو بخش دیگر غذای
خوش طعم ایتالیاییها را از هم جدا میکند و روی میز صبحانه اثری از هوموس و تخم
مرغ نیست. جوزپه شورتینو، استاد جامعه شناسی دانشگاه ترنتو میگوید: «اکنون مردم
پذیرفتهاند، که مهاجران در این جا وجود دارند، اما حضور آنها و تغییر چهرهی
ایتالیا را برای همیشه انکار میکنند.»
در برخی از موارد،
انکار جای خود را به خشونت میدهد. خشونتی که هفتم ژانویه در روزارنو بعد از شلیک
گلوله از سوی یکی از ساکنین ایتالیایی به دو مهاجر سیاهپوست روی داد، تنها یک
نمونه است. مهاجران این شهر خشونت را با سوزاندن اتوموبیلها، در هم شکستن مغازهها
وا انتقام از ساکنین محلی جواب دادند. یاکوبا کامارا، مهاجر بیست و پنج ساله از
گینه، یکی از اولین قربانیان درگیری روزارنو میگوید: «این نژادپرستی آشکار علیه
سیاهپوستان است. من کاری نکرده بودم، اما آنها مرا با گلوله زخمی کردند.» در آن
ماجرا هفتاد نفر که عمدتا از کارگران مهاجر بودند، مجروح شدند. پاپ مردم را به
شکیبایی دعوت کرد و دولت برای حفظ امنیت حدود هزار نفر از مهاجران را به شهرهای
مجاور منتقل کرد.
منطقهی کالابریا
که روزارنو هم آن جا واقع است، نوک چکمهی ایتالیاست. کارگران فصلی که بیشتر از
شمال آفریقا و اروپای شرقی بدان جا میآیند، ساعتهای طولانی در باغهای مرکبات و
با حقوقی کمتر از سی دلار در روز کار میکنند. سال 2006، زمانی که خبرنگار هفته
نامهی ایتالیایی «اسپرسو» خودش را به عنوان یک کارگر قالب زد، برای جهانیان آشکار
ساخت که کتک زدن و بهرهکشی از کارگران در این جا امری عادی و روزمره است. او نوشت:
«چون خبری از قرارداد کار نیست، حقی هم وجود ندارد و اگر مزدت را ندهند، نمیتوان
به کسی شکایت برد.»
سازمان پزشکان بدون
مرز، که بیشتر به خاطر فعالیت در مناطق جنگی معروف است، متوجه وخامت اوضاع در این
منطقه شدند و مجبور شدند یک کلینیک امدادرسانی به کارگرانی که در کارخانههای
متروکه رها شده و به آب آشامیدنی و امکانات بهداشتی دسترسی ندارند، تاسیس کنند.
سوفیه بایلاک، که هماهنگ کنندهی برنامهی گروههای مهاجر در اروپاست، میگوید:
«اینها جمعیتی از انسانهای فراموش شدهاند. قربانیان استثمار و خشونت. اوضاع از
فراموش شدن کارگران فصلی حکایت میکند.»
علیرغم انکار و
شاید به علت آن، مهاجرت یک موضوع حاد در ایتالیاست. پارسال در یک نظر سنجی معلوم شد
که شصت و نه درصد افراد، پدیدهی مهاجرت را به عنوان یک اولویت در نظر دارند که این
آمار دو برابر کل کشورهای اروپایی است. تاکنون مساله به وسیلهی حزب «ضد مهاجر لیگ
شمال» تک قطبی شده است، که توانسته است با تمرکز بر قایقهای پر از مهاجران غیر
قانونی و ایجاد ارتباط میان جنایت و خارجیها، موفقیت پارلمانی به دست آورد. از آن
جا که ا در قبال این موضوع ساکتاند، بسیاری از رای دهندگان، حزب «لیگ شمال» را به
عنوان تنها تلاش جدی در حل معضل پذیرفتهاند. جانکارلو جورگتی، نمایندهی «لیگ
شمال» در مجلس میگوید: «ترس از مهاجران نیست که حزب لیگ شمال را به تلاش جدی
واداشته است. ما آینهی جامعهی ایتالیا هستیم. این فرهنگ ایتالیا است، که میخواهد
خود را به روی جهان خارج ببندد.»
تابستان گذشته، دولت ایتالیا که حزب «لیگ شمال» در آن نقش اساسی ایفا میکند،
مهاجرت غیر قانونی را در ردهی جرایم قابل
پیگرد قرار داد و دورهی زندان را از دو ماه به شش ماه ترفیع داد. این بدان
معناست، که دولت میتواند مهاجران غیر قانونی را پیش از دیپورت به کشورشان زندانی
کند. ماه ژانویه نیز اعلام شد، که تعداد دانش آموزان و دانشجویان هر کلاس به سی
درصد جمعیت هر کلاس تقلیل داده شده است.
این سیاستها تنها
یک جنبه از مساله را مد نظر دارد و این واقعیت را انکار میکند که کارگران مهاجر
نقش عمدهای در اقتصاد ایتالیا را بر عهده دارند. ایتالیاییها دوست ندارند به
عنوان نژادپرست شناخته شوند، اما مشکل بتوان یک مهاجر سیاهپوست را در این کشور
یافت که در این خصوص با آنها موافق باشد. در زمینههای مختلفی ایتالیا نیاز به
تلاشهایی دارد، که مهاجران را نگه دارد و راهی مناسب برای برخورد با آنها پیدا
کند. به گفتهی جوزپه شورتینو: «ما گروهی از انسانها را به وجود آوردهایم، که به
شدت به حاشیه رانده شدهاند و در آینده همان کاری میکنند که افراد مطرود از جامعه
میکنند.»
به
جواب رسمی مقامات ایتالیایی به موضوع روزارنو که جهان اندوهگنانه شاهد آن بود، دقت
کنید: روبرتو مارونی، وزیر کشور و یکی از اصلیترین چهرههای حزب «لیگ شمال» مساله
را به رویکرد سُست کشور نسبت به کارگران غیر قانونی ربط داد. او میگوید: «سالهاست
مهاجران غیر قانونی که منبع اصلی فعالیتهای تبهکارانه هستند، تحمل شدهاند و کار
موثری در این زمینه انجام نشده است.» مارونی به این حقیقت توجهی ندارد، که طبق آمار
او.آی.ام حداقل نیمی از کارگرانی که در بازداشتگاهها بسر میبرند، دارای مدارک
قانونیاند. وقتی که گروههای فعال اعلام کردند که مهاجران کشور روز اول مارس امسال
اعتصاب خواهند کرد، مارونی اعلام کرد: «هر دسته از مهاجران غیر قانونی در میادین
شهرها پیدا شوند، دستگیر شده و از کشور بیرون رانده خواهند شد.»
البته راه دیگری هم
وجود دارد. دومینیکو لوکانو، شهردار ریاچه، روستایی در شصت کیلومتری روزارنو، اعلام
کرد که مهاجران مجروح حادثه روزارنو را خواهد پذیرفت. او میگوید: «آن چه در
روزارنو اتفاق افتاد، برای ما جای شکی باقی نمیگذارد که یک تکه کاغذ نمیتواند در
این مساله که شما یک انسان هستید تفاوتی ایجاد کند.»
ریاچه، خوشهای از
بناها با سفالهای رنگین و مشرف بر دریای ایونیان، دههی گذشته را در فعالیت برای
جستوجوی مهاجرین و تلاش برای بازسازی خود سپری کرده است. ده سال قبل ریاچه یکی از
فقیرترین نواحی کشور بود، که به سرعت از جمعیت تهی میگشت. خانههای متروک و کسب و
کار رها شده. به قول یکی از ساکنان ریاچه: «ریاچه در حال مردن بود. جوانها از این
جا میرفتند و ما گفتیم خوب که چی؟ از این جا برویم و جای دیگری را آباد کنیم؟!»
بعدها شهردار منتخب
سال 2004 با کمک برنامهی دولت برای جذب پناهندههایی که مراحل قانونی را گذرانده
بودند، ساکنین جدیدی برای ریاچه پیدا کرد. او میگوید: «ریاچه، خانههایی خالی از
سکنه با تعدادی از افراد بی خانمان مواجه گشت.» ریاچه اکنون محل سکونت چهل خانواده
پناهنده است و ماه گذشته همراه با دو کمون پیرامون خود صد و هشتاد نفر آوارهی
فلسطینی را که در مرز عراق با سوریه بسر میبردند، به عنوان پناهنده پذیرفتهاند.
کازیمو گوریاله، که
مدیر ادارهی مهاجرت ریاچه است، میگوید: « مردم این جا پی بردند که مهاجران نه
تنها تهدید نیستند، منبع درآمد هم به شمار میآیند. با ورود مهاجران، کودکان نیز
آمدند و مدارس آباد شدند؛ معلمان بیشتری استخدام شدند؛ میوه فروشی، سیگارفروشی و
قصابخانهها هم فروش بیشتری پیدا کردند.»
متاسفانه مورد
ریاچه هنوز هم یک استثنا است. با وجود این که سنگفرش کوچههای آن از قهقهه کودکان
طنینانداز شده است، هنوزموفقیت برنامه دور از دسترس است و برای تامین نیازهای
ساکنانش به منابع دولتی نیازمند است. اخیرا قربانیان درگیریهای روزارنو هم به این
جا آمدهاند. یکی از آنها میگوید: «اگه بتونم کاری پیدا کنم، این جا میمونم»،
اما به نظر نمیرسد ریاچه پذیرای بیش از شش نفر از آنها باشد. در ضمن کارخانهی
روغن زیتون روزارنو هم که چند صد نفر از مهاجران را در خود جا داده بود، تعطیل شده
است. لکههای سیاه بر دیوارهای بیرونی کارخانه نشان از آتش سوزیها دارد. داخل
ساختمان رختها هنوز آویزاناند. یک جفت جوجه لابلای ترکهای سیمانی چینه میکنند و
صندلیهای چیده شده نشان از حضور انسان دارد. یکی از اتاقها به جای عبادتگاه
استفاده شده است. پوسترهایی از مسیح نیز بر دیوارها در حال نیایشاند. در باغهای
اطراف، مهاجرانی از شمال آفریقا و اروپای شرقی با شرایطی بدتر از قبل جای افراد
متواری را گرفتهاند. به گفتهی شورتینو: «با یک چهارم درآمد سالیانه که از بخش غیر
رسمی عاید کشور میشود، مهاجرت غیر قانونی تقریبا غیرقابل کنترل است. سختگیری بر
مهاجرت غیر قانونی بسیار دشوار است، چون به معنی سختگیری بر یکی از اساسیترین
پایههای اقتصاد ایتالیا است.»
اسپانیا: کلاسهای درس، روزنهای از امید
لیزا آبند،
کُرنلّا
یکی از روزهای ماه
ژانویه در کُرنلّا، کمی دورتر از بارسلونا، هشت کودک با اشتیاق مشغول رنگ آمیزی
تصاویری از کُرهی زمین هستند. کلاس به اندازهی کافی عادی به نظر میرسد. آثار
دانشآموزان روی دیواری با رنگ روشن و زمینهی کارتونی نصب شدهاند و تعدادی از
آنها نیز بر صندلیها آویزان هستند. معلم کلاس تا حدی کلافه شده است. او علاوه بر
دقت در رنگ آمیزی و تمیز کردن قلم موها باید اطمینان داشته باشد که شاگردان حرفهای
بسیار ساده او را هم میفهمند. بیشتر دانشآموزان این کلاس چند هفتهای است به
اسپانیا آمدهاند.
کُرنلّا آخرین شهر
منطقهی کاتالونیا است که برنامهی (خوشامدگویی به فضای آموزشی) در آن اجرا میشود.
هدف از این برنامه، کمک به کودکان مهاجر است تا چیزهای ساده و ضروری زبان کاتالان
را قبل از ورود به مدارس عادی یاد بگیرند و به محیط تازه عادت کنند. مسئولین اصرار
دارند، که فضای فوقالذکر مدرسه خوانده نشود. چنین مراکزی نشانی از شانس نسبی
کاتالونیا دارد. منطقهای با پانزده درصد جمعیت غیر بومی که تلاش میکند کودکان
مهاجر را با جامعهی جدید انتگره کند. ارنست ماراگال، مشاور آموزشی دولت کاتالونیا،
میگوید: «ما نه تنها برای کودکان، بلکه برای والدین آنها به ایجاد نقطهی مشترک
فرهنگی نیاز داریم.»
پیش از بحران، این
تلاش بیشتر مشهود بود. سال 1997، تعداد خارجیهای ساکن در اسپانیا چیزی حدود نیم
میلیون نفر بود. یازده سال بعد این آمار به سه و نیم میلیون نفر از جمعیت چهل و شش
میلیونی اسپانیا رسیده است. سال 2001، اسپانیا بعد از ایتالیا بیشترین تعداد مهاجر
به خود دیده است. هر چند تلاش زیادی به عمل آمده تا بیگانهستیزی و خشونت در این
کشور کاسته شود، اما اسپانیا هنوز در آغاز راه انتگره کردن مهاجران در جامعهی خویش
است.
به عنوان مثال،
مسالهی آموزش را در نظر بگیرید. هر چند تعداد مدارس دارای سی درصد دانشآموز غیر
بومی در حال افزایش است، کیفیت آموزشی چنین مدارسی چندان رضایت بخش نیست. گزارشی از
موسسه نظرسنجی «رویال الکانو انستیتو» نشان میدهد، که رابطهی مستقیمی بین تعداد
بیشتر دانشآموزان غیر بومی و عدم پیشرفت تحصیلی کلاس وجود دارد. بر اساس همین
نظرسنجی، نویسندهی اسپانیایی هکتور جبالو میگوید: «فاصلهی پیشرفت تحصیلی بین یک
مدرسهی ابتدایی که دانشآموز غیر بومی ندارد، در مقایسه با مدارسی که کُل
دانشآموزان آن غیر بومیاند بیست و پنج درصد است و این شکاف با افزایش سن تحصیلی
دانشآموزان پُر نمیشود. در حال حاضر فقط پنج و یک درصد دانشجویان در
دانشگاههای اسپانیا خارج از اسپانیا به دنیا آمدهاند.»
مهاجرت، فضای
آموزشی کلاس را برای بومیها و غیر بومیها تغییر داده است. از آن جا که کودکان
مهاجر در فواصل زمانی مختلف وارد مدرسه میشوند، معلمان با اختلال در برنامهی
آموزشی روبرو میشوند تا کلاس را مطابق نیازهای تازهواردها تطبیق دهند. یک معلم
تاریخ در مصاحبه با روزنامهی «ال پایس» میگوید: «در سال 2007 کلاس من با هفده
دانش آموز شروع شد و با بیست و هشت نفر در آخر سال پایان یافت. تدریس بدین شیوه
غیرممکن است. طبق سرفصل باید کتاب را تا 1990 تدریس میکردم، اما به انقلاب 1917 هم
نرسیدم.»
بیست و یک
دانشآموز که در برنامهی خوشامدگویی به فضای آموزشی شهر کُرنلّا شرکت کردهاند، از
کشورهای چین، اکوادور، هند و مراکش میآیند و هیچ یک نمیتوانند به زبان کاتالان
صحبت کنند. برخی هیچ وقت به مدرسه نرفتهاند. دلورس پیخوان، مدیر این مرکز،
میگوید: «این جا باید درسها را طبق نیازهای فردی هر دانشآموز تنظیم کنیم و زبان
را از طریق فعالیتهای عملی آموزش دهیم، تا این که روی اصول گرامری برویم. این مرکز
همچنین به اولیای دانشآموزان کمک میکند، که بتوانند پیش پزشک بروند و یا آدرس یک
سوپر مارکت را پیدا کنند.»
برخی از
اتحادیههای کارگری و گروههای فعال در حقوق شهروندی بر این باورند، که برنامهی
خوشامدگویی به فضای آموزشی موجب تحقیر کودکان و خانوادههایشان میشود. بگونا
سانچز، سخنگوی ضد راسیست، در این باره میگوید: «جدا کردن کودکان به معنی انتگره
کردن آنها نیست، بلکه مطرود کردن آنهاست.» سال 2008، وقتی که دانشآموزان یک مرکز
در شهر ویس در نزدیک بارسلونا فارغالتحصیل شدند، اعتراضاتی در بین گروههای مهاجر
صورت گرفت. آنا ارّا، عضو شورای شهر ویس، میگوید: «جنجال بعد از مدتی فروکش کرد و
نهایتا در رابطه با برنامه میتوان گفت هیچ کس خوشحالتر از افرادی که از آن
استفاده کردهاند نیست. والدینی که یکی از بچههایشان را به این مرکز فرستادهاند،
میخواهند سایر کودکانشان نیز به این مرکز بیایند. تازه برخی اوقات سعی میکنند ما
را متقاعد کنند که نوزادان را هم بپذیریم. وقتی که دانشآموزان از این مراکز
فارغالتحصیل میشوند، وارد مدارس عمومی میشوند که طبق قانون نباید تعداد شاگردان
غیر بومی هر کلاس بالای سی درصد باشد. والدین دانشآموزان همراه آنها به جشن ورود
به مدرسه میروند و به آنها گفته میشود، که چه غذایی برای بچههایشان به مدرسه
بیاورند. ما زمانی موفق خواهیم بود، که طی ده سال آینده پانزده درصد از دانشجویان
دانشگاهها از میان مهاجران باشند.»
البته اگر تمام
اسپانیا به استقبال این مساله برود. حفید، کودک نه سالهای که در مراکش به دنیا
آمده است، لباس قرمز پوشیده است. وقتی معلماش از او میخواهد، که رنگ سیاه را
بیاورد، اندکی گیج میشود. معلم دستور را با دقت تکرار میکند و حفید ناگهان
برافروخته میشود و میگوید سیاه! بعد لبخندی میزند و رنگ مورد نظر را به
همکلاسیهایش میدهد.
یونان: پیشرفت،
پسرفت
نیکول ایتانو،
آتن
هاوا سانکو با
دخترانش یونانی صحبت میکند. البته او قبول دارد، که به هنگام عصبانیت به زبان
مادریاش یعنی سیرالئونی آمیخته با یونانی برمیگردد. آهی میکشد و میگوید:
«دخترانم اندکی زبان سیرالئونی را میفهمند.»
برای دختری مانند
فاطمه که شانزده ساله است و نام یونانی استفانیا را بر خود نهاده است، یا ماریا که
چهارده ساله است، و هر دو در یونان به دنیا آمدهاند، سیرالئون جایی ویران شده بر
اثر جنگ است که آنها فقط در مستندهای تلویزیونی دیدهاند و از افراد خانواده
چیزهایی دربارهاش شنیدهاند. اما نزد دولت یونان و بیشتر یونانیها، آنها هنوز
مسافران موقت در کشورشان هستند. سانکو بیست و سه سال پیش به یونان آمده است و
مانند دخترانش هنوز در دایرهی بی پایان اجازه اقامتهای دو ساله میچرخد. او
میگوید: «قوانین کاملا راسیستیاند. نمیتوان از کودکانی که در این جا به دنیا
آمدهاند، انتظار داشت به " کشورشان" برگردند. بچههای من کودکان یونان هستند.»
دولت یونان
لایحهای را تصویب نموده است، تا این مشکلات رفع گردد. جرج پاپاندرو، نخست وزیر
سوسیالیست که اکتبر گذشته انتخاب شده، قول داده است حق شهروندی برای دویست و پنجاه
هزار از کودکان مهاجر که در یونان به دنیا آمدهاند و یا در این جا درس خواندهاند
را به رسمیت بشناسد. پاپاندرو میداند، که انسان بدون داشتن حق شهروندی از جامعه
مطرود است. گرچه پدر و پدربزرگ پاپاندرو، نخست وزیر یونان بودهاند، خودش در آمریکا
به دنیا آمده است و بیشتر دوران کودکیاش خارج از یونان زندگی میکرده است.
پاپاندرو وضعیت وخیم مهاجرت در یونان را اندکی بهبود بخشیده است و آن را در اولویت
کاریاش قرار داده است. در این باره میگوید: «اعطای حق اقامت به مهاجران نسل دوم ـ
آن گونه که نامیده میشوند- جزو اصول بدیهی حقوق انسانی است.»
لایحهی او غوغایی
در یونان به وجود آورده است، که منجر به اندکی عقبنشینی و مناظرههای طولانی
دربارهی مفهوم یونانی بودن شد. احزاب دست راستی جزو مخالفان آشکار طرح او بودند،
با این ادعا که مردم یونان از یک تبار مخصوص هستند که اعقاب آنها به ساکنان آتن و
اسپارت قدیم میرسد، دارای فرهنگ مشترکیاند و کلیسای ارتدوکس یونان آنها را بهم
پیوند داده است.
با وجود تلاشهای
دولت همچنان نارضایتی در حال افزایش نسبت به سیل مهاجران هر روزه در میان مردم
یونان به چشم میخورد. مهاجرت، چالشهایی در رابطه با پیوندهای سخت خانوادگی و
فرهنگ شرقی یونانی به دنبال داشته است. وقتی که دولت تعریف ایدهی شهروندی را به
میان جامعه برد، هزاران نظر عنوان شد که از میان آنها موارد زیر برجسته بودند.
«کسی که اهل یونان نیست، نباید یونانی نامیده شود» یا «کسی که در یونان به دنیا
آمده است» و «نمیتوان کسی را یونانی کرد». مجموعه این فشارها، پاپاندرو را وادار
کرد پیشنهاد اولیهی خود را اندکی رقیق کند.
اگر چه مردم یونان
بیشتر سالهای قرن بیستم را در مهاجرت بودهاند، برای آنها مهاجرت پدیدهی
تازهای است. این پدیده آن چنان بدیع است، که در رابطه با مهاجرت دولتهای یونان تا
سال 1991 از قوانینی پیروی میکردند که در دههی بیستم قرن گذشته برای مسیحیانی که
بعد از جنگ جهانی اول از ترکیه گریخته بودند، تنظیم شده بود. اما با نگاهی از
آپارتمان سانکو به بیرون، تغییراتی که در ترکیب جمعیتی یونان بعد از دههی نود
میلادی به وجود آمده است را میتوان شاهد بود. به گفتهی سانکو: «ده سال پیش بیشتر
ساکنین این جا یونانی بودند، اما امروزه روی زنگ ورودی خانهها کلمات بنگلادشی،
بلغاری و اوگاندایی به چشم میخورد.»
اکنون افراد بدون
حق اقامت بیش از پانزده درصد جمعیت یونان را در بر میگیرد. اکثریت عظیم آنها،
تازه واردهایی از کشورهای حوزهی بالکان به ویژه آلبانی هستند. در چند سال گذشته،
یونان موجی از مهاجران غیر قانونی از آسیا و آفریقا را به خود دیده است که با
انداختن قایقهای بادی از ترکیه خود را در یکی از جزایر یونان رها میکنند. تنها در
نیمهی اول سال گذشته، بیش از یک چهارم دستگیریهای مهاجران غیر قانونی اروپا در
یونان روی داده است. این آمار دو برابر دستگیریهای ایتالیا و بیش ازمجموع سایر
کشورهاست.
دولت یونان در
فقدان یک استراتژی منسجم، با سیل مهاجران در هم شکسته شده است. مراکز بازداشت کشور
ظرفیت هزار نفر را دارد، در حالی که در نه ماهه اول سال 2009 بیش از نود و پنج هزار
نفر مهاجر فاقد مدارک قانونی وارد یونان شدهاند. بیشتر ورودیهای جدید مدت کوتاهی
در بازداشتگاه نگهداری میشوند و بعد به آنها کاغذی داده میشود تا ظرف یک ماه
خاک یونان را ترک کنند. علاوه بر ورودیهای جدید، تودهای از چهل و دو هزار کیس
پناهندگی ناتمام و هزاران کیس دیگر که هنوز خود را معرفی نکردهاند، وجود دارد.
سیستم پرهرج و مرج
کنونی، باعث تشکیل تودهای از مهاجران زیرزمینی شده است که در وضعیتی برزخی در
حاشیهی اجتماع زندگی میکنند و مناطقی از آتن را به خرابههایی از جنایت و
موادمخدر تبدیل کردهاند. زنان جوان روسپی همه جا دیده میشوند. دختران سانکو
میگویند: همیشه از مردم سرگذر به آنها پیشنهاد فحشا داده میشود.
دولت جدید عمق
مشکلات را درک کرده است و مشغول سرهم بندی سیستم پناهندگی و به کنترل در آوردن
جرائم است. میکالیس کریسیکویدیس، وزیر امور مهاجرت، میگوید: «یونان مرزهایش را
محکم میکند و بازداشتگاهها و مراکز دیپورت جدیدی میسازد، تا به همه نشان دهد که
دیگر دروازههایش به روی همه باز نیست. یونان با مشکلات عظیمی روبرو است. باید
مطابق ارزشهای انسانی و حقوق بشر و معیارهای آزادی با هزاران مهاجر رفتار شود، در
حالی که ما نمیتوانیم میزبان هزاران نفر از این مهاجران باشیم. کشور ما این توان
را ندارد.»
هر چند گروههای
حقوق بشری تلاشهای یونان را میستایند، اما هشدار میدهند که شکست در حل مسالهی
مهاجرت همراه بحران اقتصادی جاری یونان را غرق مشکلاتی میکند که میتواند به
انفجار جامعه تبدیل شود. آلکسیا واسیلیو، حقوقدان و مشاور پناهندهها، میگوید:
«اوضاع در یونان بدتر و بدتر میشود و ما فقط اندکی از فشارهای به وجود آمده را
احساس میکنیم.»
اول مارس 2010